بحث گذشته ثابت کرد که سؤال «انتظار بشر از دین چیست؟«، کاملا یک پرسش وارونه است، و یک رشته عوامل روحى و اجتماعى باعث این دگرگونى گردیده است، و صورت واقعى مسأله، «انتظار دین از بشر» مىباشد.
حال فرض کنیم (صرفنظر از اشکالات عدیده(، طرح مسأله به صورت نخست نیز صحیح باشد؛ اکنون ببینیم، طراحان این مسأله، چه انتظاراتى از دین دارند.
واقع این است که این مسأله در کشور به وسیله چند نفر بسیار معدود مطرح شده، و هرکدام از آنها براى خود آهنگ خاصى دارد ولى از مجموع سخنان آنان، مسائل زیر کاملا استفاده مىشود:
ما باید قبل از ورود به دین، انتظار خود را مشخّص کنیم:
1. دین نباید در امور دنیوى مردم مداخله کند و هدف از بعثت پیامبران، سعادت اخروى است نه دنیوى.
2. دین نباید در امور اجتماعى نظر دهد یا مداخله نماید، زیرا دین ناظر به اصلاح امور فردى است.
3. نتیجه پذیرفتن این دو اصل، تثبیت «سکولاریزم» و تفکیک دین از
سیاست است و اینکه نباید یک نظام سیاسى الهى بر جامعه حکومت کند.
4. دین، یک رسن بىجهت است و هرگز جهت خاصى را ارائه نمىکند.
5. دین، امر صامت و خاموش است.
اکنون دیدگاههاى این گروه را مطرح کرده و به تحلیل آنها مىپردازیم: