برخى از نظریهها خودکشى خود را به دست خویش فراهم مىسازد و نخستین قربانى نظریه خود آن نظریه مىباشد، اتفاقا نظریه این دو فیلسوف درباره «هرمنوتیک» از این اصل برخوردار است، و خود این نظریه خودش را باطل مىسازد؛ زیرا او مدعى است هر متنى را که انسان مىخواند باتوجه به قالبهاى ذهنى و پیش فرضها نمىتواند به واقع برسد بلکه واقع در قالبهاى ذهنى او جلوه مىکند.
یادآور مىشویم خود این نظریه که عصاره قرائت مثلا دهها متن است از خود این اصل مستثنى نیست، یعنى این دو فیلسوف با خواندهى متون دینى و غیردینى فهم کلى خود را در باب قرائت متون، در قالبهاى ذهنى خود ریخته و نتیجه گرفتهاند که قرائت هر متنى تابع فکر خود مفسر است و هرگز از واقع گزارش نمىدهد، ما مىگوییم خود این فکر یک فکر مطلق نیست بلکه محصول همان قالبهایى که لازم وجود ذهن انسان است. بنابراین، صدق این نظریه کاملا نسبى
است و محدود به شرایط ذهنى مخصوص این دو نفر است در این صورت چگونه مىتوان آن را به صورت یک اصل مطلق پذیرفت و همه قرائتها را به صورت کلى و به نحو مطلق با آن تفسیر کرد.
شگفتا هردو فیلسوف تمام قرائتها را نسبى تلقى مىکنند ولى قرائت خود را از مجموع متون، یک قرائت مطلق مىاندیشند، در حالىکه وجهى براى این استثنا نیست.