از نظر روایات اسلامی دیدار خدا، به معنایی که ذکر شد، ممکن است و انسان در بالاترین مرتبه ی خداشناسی می تواند به دیدار خداوند متعال با دیده ی دل نائل آید. روایات در این زمینه بسیار زیاد است و اینک بعضی از آنها ذکر می شود.
1- یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام محمد حلبی از آن حضرت پرسید: آیا رسول خدا پروردگار خود را دیده است؟
امام صادق علیه السلام پاسخ داد: آری، او خدای خود را با دیده ی دل دید. ولی توجه داشته باش که پروردگار ما با دیده ی سر قابل رؤیت نیست.(1)
2- شخصی به نام عبدالله بن شفیق می گوید: به ابوذر گفتم اگر رسول خدا را می دیدم از او می پرسیدم. ابوذر گفت: درباره ی چه؟ گفتم: از او سؤال می کردم که آیا پروردگار خود را دیده است؟ ابوذر گفت: من این را از او پرسیدم و در پاسخ فرمود: نوری دیدم.(2)
3- یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام به نام بزنطی از آن حضرت روایت کرده که فرمود: در معراج جبرئیل مرا به جایی برد که خود تا آن وقت نرفته بود. در آنجا مکاشفه ای برایم رخ داد که خداوند از نور عظمت خود آنچه می خواست به من ارائه کرد.(3)
4- شخصی به نام ذعلب از امام علی علیه السلام پرسید: آیا خدای خود را دیده ای؟
امام پاسخ داد: وای بر تو ای ذعلب! من کسی نیستم که خدایی را که نبینم بپرستم!
ذعلب که از کیفیت پاسخ شگفت زده شده و مقصود امام از دیدار خدا
در نیافته بود عرض کرد: چگونه او را دیدی؟ برای ما تعریف کن که او چگونه است.
متن پاسخ امام این است:
ویلک، لم تره العیون بمشاهدة الابصار و لکن رأته القلوب بحقایق الایمان.(4)
وای بر تو، (تصور نکنی که مقصودم دیدار خدا با دیده ی حس است؛ خیر) دیده ها او را با شهود حسی مشاهده نکرده ولی دلها او را با حقایق ایمان دیده است.
5- مردی از خوارج به نزد امام باقر علیه السلام آمد و از آن حضرت پرسید: چه چیز را می پرستی؟
امام پاسخ داد: خدا را.
مرد خارجی مجددا پرسید: آیا او را دیده ای؟ امام باقر علیه السلام همان پاسخ جدش به ذعلب را تکرار کرد که:
لم تره العیون بمشاهدة العیان و لکن رأته القلوب بحقایق الایمان.(5)
دیده ها با مشاهده ی حسی او را ندیده اند ولی دل ها با حقایق ایمان او را دیده اند.
6- یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: مردی به خدمت آن حضرت رسید و از او پرسید: آیا شما خدا را به هنگام عبادت دیده ای؟
امام پاسخ داد: من کسی نیستم که چیزی را که نبینم عبادت کنم!
آن شخص گفت: چگونه او را دیدی؟
امام پاسخ داد:
لم تره الابصار بمشاهدة العیان و لکن رأته القلوب بحقایق الایمان. لا یدرک بالحواس و لا یقاس بالناس؛ معروف بغیر تشبیه.(6)
دیده ها با مشاهده ی عینی او را ندیده اند ولی دل ها با حقیقت ایمان او را دیده اند. او با حواس قابل درک نیست و با مردم نمی توان قیاسش کرد؛ او بدون اینکه شبیه چیزی باشد شناخته شده است.
7- ابوبصیر روایت کرده که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا مؤمنان خداوند را در روز قیامت می بینند؟
امام پاسخ داد: آری، پیش از روز قیامت هم!
گفتم: کی؟
فرمود: وقتی که خدا به آنان خطاب کرد که: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتم: آری.»(7)
سپس امام ساعتی ساکت شد و بعد ادامه داد که:
و ان المؤمنین لیرونه فی الدنیا قبل یوم القیامة، الست تراه فی وقتک هذا؟!
حقیقت این است که مؤمنان در دنیا قبل از روز قیامت هم خدا را می بینند. آیا تو همین الآن او را نمی بینی؟!
گفتم: فدایت شوم، اجازه می دهید که این مطلب را از شما نقل کنم؟
فرمود: نه! چون اگر این سخن را نقل کنی کسی که مقصود تو را نمی فهمد آن را انکار می کند و این طور می پندارد که اعتقاد به این نوع دیدار، تشبیه و کفر است؛ در صورتی که دیدار با دل مانند دیدار با چشم محال نیست. خداوند از آنچه اهل تشبیه و الحاد او را توصیف می کنند متعالی است.(8)
8- در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر جمله ی «قد قامت الصلاة»(9) آمده است:
معنی «قد قامت الصلاة» ای حان وقت الزیارة و المناجاة و قضاء الحوائج و درک المنی و الوصول الی الله عزوجل.(10)
معنای «بپا شده نماز» این است که نزدیک شد وقت زیارت خدا و مناجات با او و برآورده شدن حاجات و رسیدن به آرزوها و واصل شدن به خداوند عز و جل.
مؤلف رساله ی لقائیه، پس از نقل برخی از روایات و دعاها که امکان دیدار قلبی خداوند را اثبات می کنند و توضیحاتی درباره ی معنای نام های خدا، و اینکه مقصود از تنزیه خداوند، نفی مطلق معنا برای آن ذات مقدس نیست، می نویسد:
پس انسان نباید نفی هر معنی را (تنزیه حق) دانسته نفی بکند، و حقیقت این نخواهد شد إلا ابطال. باید از معانی غیر لایقه که موجب محدود بودن و نقص ذات اقدس تعالی است تنزیه نماید، و معرفتی که مثلا بحواس است همه ی قسم آن را نفی نماید ولکن معرفت به چشم قلب و روح را، آن هم نه معرفت بالکنه بلکه بالوجه، اگر نفی نماید دیگر برای انبیاء و اولیاء و عرفای حقه نمی ماند الا همین ها که اغلب عوام دارند.
باری اگر انسان یک ذره بصیرت داشته باشد خواهد دید همین اشخاص هم که نفی معرفت بالوجه را می کنند ناچار و اضطرارا خودشان هم تا یک درجه مبتلا به معرفت «بوجه عقد قلبی» اعتقادی هستند، و همین معرفت جزئی عقد قلبی شان منافی با آن تنزیه صرف است که در مقام دعوی می گویند چرا که همین ها در مقام دعا مثلا خداوند را عرض می کنند که: تو رحمانی تو رحیمی تو غفوری، به من چنین و چنان بکن.
قطعا مجرد حروف که به هیچ وجه معنای آن را چیزی تصور ننمایند قصد نمی کنند، لابد ذاتی را (قصد) می کنند که واجد این صفت است و لو بر وجهی که مطابق توصیف ذوات امکانیه نباشد و تصور نمایند که مرحمت خداوند منزه از مرحمتی است که مستلزم تأثر و رقت قلب است و لیکن همین معنی را هم اجمالا باز تصور می کنند که ایشان را ایمان و اطمینان به این معنی باعث می شود به تضرع و دعا این معرفت و این جزئی عقد قلبی هم منافات با آن تنزیه صرف دارد که ادعا می کنند و کسانی دعوای معرفت و امکان معرفت می نمایند غیر این نمی گویند که این معانی اجمالیه از اسماء و صفات الهیه جل جلاله که شما در عقد قلبی به آن اعتقاد دارید ما به طریق کشف و شهود دیده ایم و حقایق آنها را به همین قیود تنزیهیه رسیده ایم و همان حقایق که به ما منکشف شده در عالم تصور و عقد قلبی مطابق همان است که محققین متکلمین امامیه رضوان الله علیهم در عالم تصور و عقد قلبی دارند، فرقش همان مرتبه ی (تصور- وجدان) است، نظیر فرق آنکه انسان معنی شیرینی را علما مطابق واقعش بداند که عبارت از کیفیت ملائمه ای است که از وصول کیفیت بعضی از اجسام به اغشیه ی منتشره به سطح
دهان حاصل می شود و اینکه شیرینی را بخورد. این دو مطلب را به یک لحاظ می شود گفت که عین همند و به یک لحاظ می شود گفت ابدا ربط به همدیگر ندارند.(11)
1) توحید صدوق، صفحه ی 108، حدیث 2؛ اصول کافی، جلد 1، صفحه ی 95.
2) صحیح مسلم، جلد 1، صفحه ی 161.
3) بحارالأنوار، جلد 4، صفحه ی 38، حدیث 15.
4) بحارالأنوار، جلد 4، صفحه ی 27.
5) بحارالأنوار، جلد 4، صفحه ی 26.
6) بحارالأنوار، جلد 4، صفحه ی 33.
7) اعراف: 172.
8) بحارالأنوار، جلد 4، صفحه ی 45- 44.
9) این روایت، روایت مشروحی است در تفسیر اذان و اقامه ی نماز که مرحوم صدوق در معانی الأخبار و توحید آن را نقل کرده است.
10) بحارالأنوار، جلد 84، صفحه ی 134.
11) رساله ی لقائیه، صفحه ی 20- 19.