جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امضایى بودن برخى از قوانین

زمان مطالعه: 4 دقیقه

گاهى تصور مى‌شود که یکى از دلایل دخالت عرف در احکام شرعى، تقسیم احکام به تأسیسى و امضایى است، زیرا امضاى بخشى از قوانین بشرى در اسلام گواه بر این است که اسلام بر بسیارى از عرفهاى دوران جاهلیت صحّه گذاشته و امضا کرده است، و تنها در «فقه العبادة» به تأسیس احکام جدیدى دست یازیده است. با این حساب اگر پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلّم در زمان ما ظهور کرده بود، به بسیارى از عرفهاى موجود نیز صحّه مى‌گذاشت، چرا که قوانین عرفى عصر ما قطعا از «فقه الجاهلیة» پیشرفته‌تر و انسانى‌تر است.(1)

تحلیل

پیش از آن‌که به تحلیل این ادّعا بپردازیم، نکاتى را یادآور مى‌شویم:

1. احکام آیین اسلام، تابع مصالح و مفاسد است، و هرگز چیزى بى‌ملاک، واجب و یا حرام نمى‌شود، زیرا جعل حکم بدون ملاک جز لغو و عبث چیزى نیست، و خداوند حکیم برتر از آن است که از او کار لغو سر بزند.

بنابراین، معنى وحیانى بودن دین این نیست که تشریع الهى، فاقد ملاک بوده و یا ملاک آن قابل درک نباشد، و لذا در بخشى از احکام علّت تشریع نیز بیان شده است. مثلا قرآن درباره ی تحریم شراب و قمار مى‌فرماید:

إِنَّما یُرِیدُ اَلشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ اَلْعَداوَةَ وَ اَلْبَغْضاءَ فِی اَلْخَمْرِ وَ اَلْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اَللّهِ وَ عَنِ اَلصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ.(2)

»شیطان مى‌خواهد به وسیله ی شراب و قمار در میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد، آیا با این همه زیانها و مفاسد خوددارى خواهید کرد؟«.

امام هشتم علیه السّلام مى‌فرماید:

إنّ اللّه تبارک و تعالى لم یبح أکلا و لا شربا إلاّ لما فیه المنفعة و الصلاح و لم یحرّم إلاّ ما فیه الضرر و التلف و الفساد. 1

»خدا هیچ خوردنى و یا آشامیدنى را حلال نکرده مگر آن‌که در آن سود و صلاحى هست، و چیزى را تحریم نکرده، مگر آن‌که در آن زیان و فساد است«.

روایت در این مورد بیش از آن است که نقل گردد.

2. رابطه ی عقل و دین در اسلام، با رابطه عقل و دین در مسیحیت بسیار متفاوت است، در آیین کنونى مسیحیت، خرد جدا از دین است، در حالى‌که در آیین اسلام، دین آمیخته با عقل است، و اصولا در اسلام اندیشه‌اى و یا قانونى، نمى‌توان جست که با خرد در چالش و تعارض باشد، و اگر هم روزى آیه و حدیثى با حکم خرد تعارض پیدا کرد، یا برداشت ما از دین غیر صحیح مى‌باشد و یا در حکم خرد مغالطه‌اى رخ داده است، و لذا یکى از مبانى استنباط، پس از کتاب و سنّت، عقل است. البته نه به این معنا که عقل در هم میادین و گستره‌ها، حق حاکمیت دارد، بلکه براى حاکمیت آن، قلمرو خاصّى است که در محل خود بیان شده است 2، در حالى‌که جریان در آیین کنونى مسیحیت چنین نیست و اصولا براى خرد مقامى، و براى دین مقام دیگرى قائلند، و میان آن دو، دیوار عظیمى حائل است.

مرحوم دکتر قاسم غنى در کتاب خاطرات خود مى‌نویسد: من در دانشگاه آمریکایى بیروت تحصیل مى‌کردم. استادى داشتیم کشیش، و در رشته ی علوم طبیعى نیز براى ما تدریس مى‌نمود، ولى در هفته یک روز هم مسائل مذهبى را مطرح مى‌کرد و ما را تبلیغ مى‌نمود.

روزى به استاد گفتم: سخن امروزى تو با آنچه که دربار دین به ما گفتید

1. مستدرک الوسائل:3 / 71، چاپ اوّل.

2. در همین جلد به فصل بعدى: جایگاه عقل در معرفت دینى مراجعه فرمایید.

کاملا متناقض است، او در پاسخ گفت: پسرم من مغز خود را به دو قسمت تقسیم کرده‌ام، بخشى براى عقل و خرد، و بخشى براى وحى و دین و میان این دو، دیوار عظیمى است که هرگز ارتباطى میان آن دو برقرار نیست.

3. بشر در طول زندگى خود، به یک سلسله قوانینى دست یافته که برخى به نفع جامعه و برخى دیگر به ضرر جامعه مى‌باشد. اسلام، آنچه را که داراى ملاک بوده، گذرا قرار داده، و امثال آن در قرآن زیاد است، و بخشى که مضرّ بوده رد کرده است.

4. کلّی امور معاملاتى که اسلام امضا کرده، فقه جاهلى نبوده، بلکه فقه الهى بشرى بود که شرایع سماوى پیشین نیز به تصویب آنها پرداخته و تجربه ی بشرى نیز صلاحیت آنها را ثابت کرده است، و عرب جاهلى نیز از آنان اخذ کرده بود.

باتوجه به این امور چهارگانه روشن مى‌شود که در گفتار نویسنده تا چه‌اندازه مغالطه رخ داده است. او تصور مى‌کند که معاملات اسلامى، همه و همه زاییده ی فکر عرب جاهلى بوده و پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم آنها را مورد امضا قرار داده است، در حالى‌که قسمت اعظم آنها مربوط به شرایع پیشین و تجارب انسانى بوده است.

پس معنى وحیانى بودن دین این نیست که کلیه احکام شرایع پیشین را نسخ کند و یا تجارب امم را نادیده بگیرد.

اصولا از نظر جامعه‌شناسى، دین و تمدن باهم گره خورده، و از مضامین قرآن استفاده مى‌شود که پیامبران بودند که راه تمدّن را به بشر نشان دادند، چنان‌که دربار حضرت داود علیه السّلام مى‌خوانیم:

وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُکمْ شاکِرُونَ.(3)

»ساختن زره را به خاطر شما به او آموختیم تا شما را در جنگها صیانت بخشد، آیا شکرگزار خدا هستید؟«.

یکى از اشتباهات تاریخ‌نگاران این است که محور تاریخ را سلاطین و شاهان قرار داده‌اند و در نتیجه، همه ی کمالات بشرى به آنها منتسب گشته است در حالى‌که اگر بشر بتواند تاریخ را بر طبق حیات پیامبران تنظیم کند، در این صورت خدمات آنان به بشر روشن‌تر مى‌شود.


1) مجل کیان، سال پنجم، شماره 24، ص 20.

2) مائده / 91.

3) انبیاء / 80.