الوکیل لغةً
«الوکیل» على وزن فعیل مشتقّ من «وکل» وهو یدلّ على اعتماد غیرک فی أَمرک، والتوکّل هو إِظهار العجز فی الأَمر والاعتماد على غیرک، وقد سمّی الوکیل؛ لأَنّه یوکل إلیه الأَمر(1)
قال الفیومیّ: الوکیل، فعیل بمعنى مفعول؛ لأنّه موکول إِلیه، ویکون بمعنى فاعل إذا کان بمعنى الحافظ، ومنه «حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ»(2)(3)
قال ابن الأَثیر: فی أَسماء اللّه تعالى «الوکیل» هو القیّم الکفیل بأرزاق العباد، وحقیقته أنّه یستقلّ بأمر الموکول إلیه(4) وقیل: الوکیل: الکافی(5)
واژهشناسى «وکیل»
صفت «وکیل»، بر وزن «فعیل»، از ریشه ی «وکل» برگرفته شده است که بر اعتماد کردن به دیگرى در کارى دلالت مىکند، و توکّل، به معناى ابراز ناتوانى در کار و اعتماد کردن به دیگرى است و شخص، از آن رو «وکیل» نامیده مىشود که کار به او واگذار مىگردد.
فَیّومى گفته است: وکیل، بر وزن «فعیل» به معناى «مفعول» است؛ زیرا کارها به او واگذار شده است و به معناى «فاعل» است، آنگاه که به معناى نگهدار باشد و از همین معناست این آیه ی شریف: «خدا، ما را بس است و نیکو وکیلى است».
ابن اثیر گفته است: وکیل، در نامهاى خداى متعال، به معناى کسى است که سرپرست و عهدهدار روزىِ بندگان است، و حقیقت آن، این است که وکیل، عهدهدار کارى است که به او واگذار شده است. نیز گفته شده که وکیل به معناى بَسَنده (کفایت کننده) است.
الوکیل فی القرآن والحدیث
لقد نُسبت مشتقّات مادّة «وکل» إِلى اللّه سبحانه خمس وخمسین مرّةً فی القرآن الکریم، ووردت صفة «الوکیل» فیه ستّ مرّات فی مثل قوله تعالى: «کَفى بِاللّهِ وَکِیلاً»(6)، وثلاث مرّات بلفظ «عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ»(7)، ومرّتین بشکل «عَلى ما نَقُولُ وَکِیلٌ»(8)، ومرّةً واحدةً بصورة «حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ»(2)، ومرّةً واحدةً بشکل «فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً»(9)، ومرّةً واحدةً بلفظ «أَلاّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً»(10)، وکما قیل فی البحث اللغویّ فإنّ صفة «الوکیل» یمکن أن تکون بصیغة المفعول ومعناها «الشخص الذی توکل إلیه الأُمور»، ویمکن أن تکون بصیغة الفاعل أَیضا ومعناها الحافظ والقیّم والکفیل والکافی.
من جهة أُخرى یتسنّى لنا أن ننظر إلى صفة «الوکیل» من الوجهة التکوینیّة والتشریعیّة، فوکالة اللّه من الوجهة التشریعیّة بمعنى أنّ المؤمنین یوکلون أُمورهم إلى اللّه ویثقون به ویتبعون تعالیم رسله، وقوله تعالى: «رَبُّ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً»(9) یشیر إلى هذا النوع من الوکالة.
أَمّا الوکیل من الوجهة التکوینیّة فبمعنى أنّ أُمور الموجودات فی العالم
وکیل، در قرآن و حدیث
در قرآن کریم، برگرفتهها از ریشه ی «وکل» 55 بار به خداى سبحان نسبت داده شده است و صفت «وکیل»، شش بار مانند این آیه: «خدا وکیلى بسنده است»، سه بار به صورت: «بر هر چیزى وکیل است»، دو بار به صورت: «بر آنچه مىگوییم، وکیل است»، یک بار به صورت: «خدا ما را بس است و نیکو وکیلى است»، یک بار به صورت: «او را وکیل بگیر»، و یک بار به صورت: «که جز مرا وکیل نگیرید»، به کار رفته است.
همان طور که در بحث لغوى گفته شد، صفت «وکیل»، هم مىتواند به صورت مفعولى (به معناى شخصى که کارها به او واگذار مىشود) باشد و هم به صورت فاعلى (به معناى نگهدار، سرپرست، ضامن و بسنده).
از جهت دیگر، صفت وکیل را مىتوان از جهت تکوینى و تشریعى مورد توجه قرار داد. وکیل بودن خدا، به لحاظ تشریعى، به این معناست که مؤمنان، امور خود را به خدا واگذار مىکنند و به او اعتماد مىورزند و از آموزههاى رسولان او پیروى مىکنند. این سخن خداى متعال: «پروردگار مشرق و مغرب است و خدایى جز او نیست. پس، او را وکیل بگیر»، به این نوع از وکالت اشاره دارد.
وکیل به لحاظ تکوینى نیز به این معناست که امور موجودات از لحاظ
من حیث التکوین، أی: الخلقة والحفظ والتدبیر، بید اللّه تعالى. ولا صلة لهذا النوع من وکالة اللّه بإرادة النَّاس واختیارهم، وللّه کلّ ما یتعلّق بهذا الضرب من الوکالة، والآیة الکریمة «وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ»(11) تدلّ على هذه الوکالة التکوینیّة للّه تعالى.
89 / 1
هُوَ عَلى کُلِّ شَیءٍ وَکیلٌ
«ذلِکُمُ اَللّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ».(12)
89 / 2
نِعمَ الوَکیلُ
الکتاب
«اَلَّذِینَ قالَ لَهُمُ اَلنّاسُ إِنَّ اَلنّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ».(2)
الحدیث
5466. رسول اللّه صلى الله علیه و آله: آخِرُ ما تَکَلَّمَ بِهِ إِبراهیمُ علیه السلام حینَ أُلقِیَ فِی النَّارِ: «حَسبی اللّهُ ونِعمَ الوَکِیل».(13)
تکوینى، یعنى آفرینش و نگهدارى و تدبیر، در دست خداست. این نوع وکالت، ارتباطى با اراده و اختیار انسانها ندارد، و خدا، این نوع وکالت را نسبت به همه چیز دارد. آیه ی کریمِ: «و او بر هر چیزى وکیل است»، بر وکالت تکوینى خداى متعال، دلالت مىکند.
89 / 1
او بر هر چیزى وکیل است
«این است اللّه، پروردگار شما. خدایى جز او نیست. آفریدگار همه چیز است. پس، او را بپرستید، و او بر هر چیزى وکیل است».
89 / 2
نیکو وکیلى است
قرآن
«کسانى که مردم به آنها گفتند: «مردم براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند. پس، از آنها بترسید»، این، بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو وکیلى است».
حدیث
5466. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آنگاه که ابراهیم علیه السلام در آتشْ پرتاب شد، واپسین سخن او این بود: «خدا مرا بس است و نیکو وکیلى است».
5467. صحیح البخاری عن ابن عبّاس: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ» قالَها إِبراهیمُ علیه السلام حینَ أُلقِیَ فِی النّارِ، وقالَها مُحَمَّدٌ صلى الله علیه و آله حینَ قالوا: «إِنَّ اَلنّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ»(2)(14)
5468. تنبیه الخواطر- فی قَولِ إِبراهیمَ علیه السلام: «حسبی اللّه ونعم الوکیل»-: أنّه قالَ ذلِکَ حینَ اُرمِیَ بِهِ.(15)
89 / 3
کَفى بِهِ وَکیلاً
الکتاب
«وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ اَلَّذِی تَقُولُ وَ اَللّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اَللّهِ وَ کَفى بِاللّهِ وَکِیلاً».(16)
الحدیث
5469. الإمام زین العابدین علیه السلام- فی المُناجاةِ الإِنجیلِیَّةِ-: لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ، عَلَیکَ أَعتَمِدُ وبِکَ أَستَعینُ، و أَنتَ حَسبی وکَفى بِکَ وَکیلاً.(17)
5467. صحیح البخارى- به نقل از ابن عبّاس-: [جمله ی] «خدا ما را بس است و نیکو وکیلى است» را ابراهیم علیه السلام آنگاه که در آتشْ پرتاب شد، گفت و محمّد صلى الله علیه و آله آن گاه گفت که [به او] گفتند: ««مردم براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند. پس، از آنها بترسید». این، بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو وکیلى است».
5468. تنبیه الخواطر- در مورد سخن ابراهیم علیه السلام که: «خدا، مرا بس است و نیکو وکیلى است»-: این سخن، وقتى بود که ابراهیم علیه السلام در آتش انداخته شد.
89 / 3
او وکیلى بسنده است
قرآن
«و [در حضور تو] مىگویند: فرمانبرداریم. پس چون از نزد تو بیرون مىشوند، گروهى از آنان در شب، جز آنچه را مىگویند، در سر مىپرورانند، و خدا آنچه را در شب در سر مىپرورانند، مىنویسد. پس، از آنان روى بگردان و بر خدا توکّل کن، و البتّه خدا وکیلى بَسَنده است».
حدیث
5469. امام زین العابدین علیه السلام- در مناجات «اِنجیلیّه»-: خدایى جز تو نیست. به تو تکیه مىکنم و از تو یارى مىخواهم، و تو مرا کفایت مىکنى و وکیلى بسندهاى.
89 / 4
اِتَّخِذهُ وَکیلاً
الکتاب
«رَبُّ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً».(18)
الحدیث
5470. رسول اللّه صلى الله علیه و آله- فی حَدیثِ المِعراجِ-: نادانی رَبّی- جَلَّ جَلالُهُ-: یا مُحَمَّدُ، أَنتَ عَبدی و أَنَا رَبُّکَ، فَلی فَاخضَع، وإِیّایَ فَاعبُد، وعَلَیَّ فَتَوَکَّل، وبی فَثِق.(19)
5471. عنه صلى الله علیه و آله- فی دُعاءِ الجَوشَنِ الکَبیرِ-: یا مَن لا یُتَوَکَّلُ إِلاّ عَلَیهِ.(20)
89 / 5
لا تَتَّخِذ مِن دونِهِ وَکیلاً
الکتاب
«وَ آتَیْنا مُوسَى اَلْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ أَلاّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً».(10)
راجع: الأنفال: 61، یونس: 84 و 85، هود: 123، الفرقان: 58، النمل: 79، الشعراء: 217، یوسف: 67، إبراهیم: 12، آل عمران: 122 و 159، المائدة: 11 و 23، الأعراف: 89، الأنفال: 2، التوبة: 51، المجادلة: 10، الشورى: 10 و 36، الزمر: 38، العنکبوت: 59، النحل: 42 و 99، الممتحنة: 4، الطلاق: 3، الملک: 29، التغابن: 13.@
89 / 4
او را وکیل بگیر
قرآن
«پروردگار مشرق و مغرب است. خدایى جز او نیست. پس، او را وکیل بگیر».
حدیث
5470. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- در حدیث معراج-: پروردگارم مرا ندا کرد: «اى محمّد! تو بنده ی منى و من، پروردگار توام. پس در برابرم فروتنى کن و مرا پرستش کن و به من توکّل کن و به من اعتماد نما».
5471. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- در دعاى جوشن کبیر-: اى کسى که جز او به کسى توکّل نمىشود!
89 / 5
جز او کسى را وکیل نگیر
قرآن
«و به موسى کتاب دادیم و آن را رهنمودى براى بنى اسرائیل قرار دادیم [و گفتیم] که: جز من، وکیلى نگیرید».
الحدیث
5472. رسول اللّه صلى الله علیه و آله: لا تَتَّکِل إِلى(21) غَیرِ اللّهِ، فَیَکِلَکَ اللّهُ إِلَیهِ.(22)
5473. الإمام علیّ علیه السلام- فی عَهدِهِ إِلى بَعضِ عُمّالِهِ وقَد بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَةِ-: أَمَرَهُ بِتَقوَى اللّهِ فی سرائِرِ أَمرِهِ وخَفِیّاتِ عَمَلِهِ، حَیثُ لا شَهیدَ غَیرُهُ، ولا وَکیلَ دونَهُ.(23)
حدیث
5472. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: به غیر خدا اعتماد نکن؛ چرا که [در این صورت،] خدا تو را به او مىسپارد.
5473. امام على علیه السلام- در فرمانش به یکى از کارگزارانش، هنگامى که او را براى گرفتن زکات فرستاد-: [امیر مؤمنان،] او را به پروا کردن از خدا، در کارهاى نهان و کردههاى پنهانش فرمان مىدهد؛ چرا که گواه و وکیلى جز خدا نیست.
1) معجم مقاییس اللغة: ج 6 ص 136، راجع: الصحاح: ج 5 ص 1844.
2) آل عمران: 173.
3) المصباح المنیر: ص 670.
4) النهایة: ج 5 ص 221.
5) لسان العرب: ج 11 ص 734.
6) النساء: 81، 132، 171، الأحزاب: 3، 48، الإسراء: 65.
7) الأنعام: 102، هود: 12، الزمر: 62.
8) یوسف: 66، القصص: 28.
9) المزمّل: 9.
10) الإسراء: 2.
11) الأنعام: 102.
12) الأنعام: 102، راجع: هود: 12، الزمر: 62، یوسف: 66، القصص: 28.
13) تاریخ بغداد: ج 9 ص 118 الرقم 4728، تاریخ دمشق: ج 6 ص 190 ح 1461 کلاهما عن أبی هریرة، کنزالعمّال: ج 11 ص 483 ح 32285.
14) صحیح البخاری: ج 4 ص 1662 ح 4287، المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 326 ح 3167، السنن الکبرى للنسائی: ج 6 ص 154 ح 10439 کلاهما نحوه، تاریخ مدینة دمشق: ج 6 ص 189؛ مجمع البیان: ج 2 ص 889 نحوه.
15) تنبیه الخواطر: ج 1 ص 222.
16) النساء: 81. راجع: النساء: 132 و 171، الإسراء: 65، الأحزاب: 3 و 48.
17) بحار الأنوار: ج 94 ص 158 ح 22 نقلاً عن کتاب أنیس العابدین.
18) المزّمّل: 9.
19) الأمالی للصدوق: ص 731 ح 1002 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج 18 ص 341 ح 49.
20) بحار الأنوار: ج 94 ص 389.
21) کذا فی المصدر والصحیح «على».
22) مستدرک الوسائل: ج 11 ص 217 ح 12790 نقلاً عن القطب الراوندی فی لبّ اللباب.
23) نهج البلاغة: الکتاب 26، مستدرک الوسائل: ج 7 ص 72 ح 7677.