المتکلّم لغةً
«المتکلّم» اسم فاعل من تکلّم، یتکلّم، تکلُّما، من مادة «کلم» وهو یدلّ على نطق مُفهم(1)
المتکلّم فی القرآن والحدیث
لم ترد صفة «المتکلّم» فی القرآن الکریم، لکنّ الصیغة الفعلیّة ل «کلّم، یکلّم» نُسبت إِلى اللّه تعالى تسع مرّات، کماورد الکلام والکلمة والکلمات الإلهیّة ثمانٍ وعشرین مرّةً. ومن ذلک وصف القرآن الکریم عیسى علیه السلام بکلمة اللّه فی ثلاثة مواضع(2)، ووصف کلمة اللّه بالحسنى فی موضع واحدٍ(3)، ووصفها بالصّدق والعدل فی موضع واحدٍ(4)، ووصفها بالعلیا فی موضع واحدٍ أَیضا(5)، ووصف کلمات اللّه فی أَربعة
واژهشناسى «متکلّم»
صفت «متکلّم (گویا)»، اسم فاعل از «تکلّم، یتکلّم، تکلّما»، از ریشه ی «کلم» است که به گویایىِ رسا دلالت مىکند.
متکلّم، در قرآن و حدیث
صفت «متکلّم (گویا)»، در قرآن کریم به کار نرفته است؛ امّا حالت فعلى «کَلَّم، یُکَلِّمُ»، نُه بار به خدا نسبت داده شده است. همچنین، 28 بار از کلام، کلمه و کلمات الهى سخن به میان آمده است. از این میان، قرآن کریم، عیسى علیه السلام را در سه مورد با «کلمه ی خدا بودن» توصیف کرده است و «کلمه ی خدا» را با واژه ی «حُسنى (نیک)» در یک مورد، و همراه با واژه ی «صدق» و «عدل»، در یک مورد و همراه با واژه ی «عُلیا (والا / برتر)» نیز در یک مورد وصف نموده است و کلمات خدا با وصف «تغییرناپذیرى»، در چهار مورد و «بسیارى»، در دو مورد،
مواضعَ بعدم التبدیل(6)، ووصفها بالکثرة فی موضعین(7)، و أَشار فی موضع واحدٍ إِلى تلقّی آدم علیه السلام لکلمات اللّه(8)، وتحدّث فی موضعٍ واحدٍ عن امتحان النبیّ ابراهیم علیه السلام بکلمات اللّه(9)
إِنّ صفة «المتکلّم» للّه من الصفات المثیرة للنقاش والجدل، فقد ذهب أَهل الحدیث إِلى أَنّ الکلام الإلهیّ قدیم، فی حین قال المعتزلة: إِنّه حادث، أَمّا الأَشاعرة فقد فصلوا بین الکلام النفسیّ واللفظیّ فعدّوا الأَوّل قدیما، والثانی حادثا، والکلام الإلهیّ فی الأَحادیث صفة حادثة غیر أَزلیّة تطلق على أَصل الفعل الإلهیّ تارةً، وعلى ما یحصل من الفعل الإلهیّ، أَی: المخلوق تارةً أُخرى، ویراد من الکلام فی الإطلاق الثانی الکلام اللفظیّ حینا، وغیر اللفظیّ حینا آخر کإطلاق الکلمة على عیسى بن مریم علیهما السلام، وجاءت الکلمة فی بعض الآیات القرآنیّة بمعنى الحکم والقضاء الإلهیّ کقوله تعالى: «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ اَلْحُسْنى عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا»(10)
لقد ذُکرت وجوه مختلفة فی سبب إِطلاق الکلمة على عیسى بن مریم علیهما السلام، أَشهرها هو أَنّه خُلق بکلمة اللّه، وهو قوله: (کُن) من غیر واسطة الأَب، فلمّا کان تکوینه بمحض قول اللّه: (کُنْ) وبمحض تکوینه وتخلیقه من غیر واسطة الأَب والبذر، لا جرم سُمیّ: کلمة، کما یُسمّى المخلوق خلقا، والمقدر قدرةً(11)
توصیف شده است. در یک مورد، به دریافت کردن کلمات خدا از سوى آدم علیه السلام اشاره شده است و در یک مورد نیز از امتحان ابراهیم علیه السلام با کلمات خدا، سخن رفته است.
یکى از صفات بحثانگیز خدا، صفت متکلّم است. اهل حدیث، کلام الهى را قدیم و معتزله، آن را حادث مىدانند. اشاعره، با تفکیک میان کلام نفسى و لفظى، اوّلى را قدیم و دومى را حادث مىدانند. در احادیث، کلام الهى، صفتى حادث و غیر ازلى دانسته شده که گاه بر اصل فعل الهى اطلاق مىشود و گاه بر حاصل فعل الهى، یعنى آفریده. در کاربرد دوم (حاصل فعل الهى) نیز گاه مقصود از کلام، کلام لفظى است و گاه کلامِ غیر لفظى؛ همچون به کاربردن «کلمه» در مورد عیسى بن مریم علیهما السلام. در برخى آیات قرآن، «کلمه» به معناى «حکم و قضاى الهى» آمده است، مثل آیه شریف: «و کلمه ی نیک (وعده ی) پروردگارت بر بنى اسرائیل، به سبب شکیبایى آنان تمام شد».
در مورد علّت به کاربردن «کلمه» در مورد عیسى علیه السلام، وجوه مختلفى ذکر شده است که مشهورترینِ آنها این است که عیسى علیه السلام، چون به وسیله ی کلمه ی خدا (یعنى «کُن») و بدون واسطه ی پدر، آفریده شد، کلمه نامیده مىشود، همان طور که مخلوق، خلق نامیده مىشود و به مقدور، قدرت مىگویند.
65 / 1
یَتَکَلَّمُ مَعَ الأَنبِیاءِ وَالأَولِیاءِ
الکتاب
«وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اَللّهُ مُوسى تَکْلِیماً».(12)
«تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اَللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ».(13)
«وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اَللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ».(14)
«وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ».(15)
الحدیث
5208. الإمام الرضا علیه السلام: إِنَّ کَلیمَ اللّهِ موسَى بنَ عِمرانَ علیه السلام عَلِمَ أَنَّ اللّهَ تَعالى عَن أَن یُرى بِالأَبصارِ، ولکِنَّهُ لَمّا کَلَّمَهُ اللّهُ عز و جل وقَرَّبَهُ نَجِیّا رَجَعَ إِلى قَومِهِ فَأَخبَرَهُم أَنَّ اللّهَ عز و جل کَلَّمَهُ وقَرَّبَهُ وناجاهُ، فَقالَوا: لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّى نَسمَعَ کَلامَهُ کَما سَمِعتَ، وکانَ القَومُ سَبعَمِئةِ أَلفِ رَجُلٍ، فَاختارَ مِنهمُ سَبعینَ أَلفا، ثُمَّ اختارَ مِنهُم سَبعَةَ آلافٍ، ثُمَّ اختارَ مِنهُم سَبعَمِئَةٍ، ثُمَّ اختارَ مِنهُم سَبعینَ رَجُلاً لِمیقاتِ رَبِّهِ، فَخَرَجَ بِهِم إِلى طورِ سینا، فَأَقامَهُم فی سَفحِ الجَبَلِ، وصَعِدَ موسى علیه السلام إِلَى الطّورِ، وسَأَلَ اللّهَ- تَبارَکَ وتَعالى- أَن یُکَلِّمَهُ ویُسمِعَهُم کَلامَهُ، فَکَلَّمَهُ اللّهُ تَعالى ذِکرُهُ وسَمِعوا کَلامَهُ مِن فَوقٍ و أَسفَلَ ویَمینٍ وشِمالٍ وورَاءٍ و أَمامٍ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل أَحدَثَهُ فِی الشَّجَرَةِ، ثُمَّ جَعَلَهُ مُنبَعِثا
65 / 1
سخن گوینده با پیامبران و اولیا
قرآن
«و فرستادگانى که [سرگذشت] آنها را پیش از این براى تو بازگو کردیم و فرستادگانى که [سرگذشت] آنها را براى تو نگفتهایم، و خدا با موسى به گونهاى خاص سخن گفت».
«برخى از آن فرستادگان را بر برخى دیگر، برترى دادیم. از آنان کسى بود که خدا با او سخن گفت و برخىشان را درجاتى بالا برد».
«هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن بگوید، مگر به وحى یا از پسِ پرده، یا فرستادهاى بفرستد. پس به اذن او هرچه بخواهد، وحى کند. همانا او بلند پایه ی فرزانه است».
«و به مادر موسى وحى کردیم که: او را شیر ده».
حدیث
5208. امام رضا علیه السلام: همسخن خدا، موسى بن عمران علیهما السلام مىدانست که خدا، برتر از این است که با چشمها دیده مىشود؛ ولى چون خداوند عز و جل با او سخن گفت و به رازگویى، نزدیکش ساخت، به سوى قومش بازگشت و به آنان خبر داد که خدا با او سخن گفت و او را به خود، نزدیک کرد و با او نجوا کرد. پس آنان گفتند: به تو ایماننمىآوریم، مگر این که ما هم مثل تو سخن خدا را بشنویم، و قوم موسى علیه السلام هفتصد هزار مرد بودند. پس، از میان آنها موسى علیه السلام هفتاد هزار نفر را برگزید و سپس، هفت هزار نفر و پس از آن، هفتصد نفر و سپس هفتاد نفر را براى موعدى که خدا معیّن کرده بود، برگزید. پس موسى علیه السلام آنان را به سوى کوه سینا بیرون برد و در پایین کوه، آنها را متوقّف کرد و خود به بالاى کوه طور رفت و از خداى والا و بلند پایه، خواست تا با او سخن بگوید و سخنش را به گوش آنان برساند. پس خدا- که یاد او والاست- با او سخن گفت و آنها، سخن خدا را از بالا و پایین، راست و چپ، و پشت و جلو شنیدند؛ زیرا خدا سخنش را در درخت ایجاد کرد
مِنها حَتّى سَمِعوهُ مِن جَمیعِ الوُجوهِ.(16)
5209. الإمام علیّ علیه السلام: وما بَرِحَ للّهِ-ِ عَزَّت آلاؤُهُ- فِی البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ، وفی أَزمانِ الفَتَراتِ، عِبادٌ ناجاهُم فی فِکرِهِم، وکَلَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهِم، فَاستَصبَحوا بِنورِ یَقَظَةٍ فِی الأَبصارِ وَالأَسماعِ وَالأَفئِدَةِ، یُذَکِّرونَ بِأیّامِ اللّهِ، ویُخَوِّفونَ مَقامَهُ، بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ فِی الفَلَواتِ، مَن أَخَذَ القَصدَ حَمِدوا إِلَیهِ طَریقَهُ وبَشَّروهُ بِالنَّجاةِ، ومَن أَخَذَ یَمینا وشِمالاً ذَمّوا إِلَیهِ الطَّریقَ وحَذَّروهُ مِنَ الهَلَکَةِ، وکانوا کَذلِکَ مَصابیحَ تِلکَ الظُّلُماتِ، و أَدِلَّةَ تِلکَ الشُّبُهاتِ.(17)
65 / 2
صِفَةُ کَلامِهِ
5210. الإمام علیّ علیه السلام: یُخبِرُ لا بِلِسانٍ ولَهَواتٍ، ویَسمَعُ لا بِخُروقٍ و أَدَواتٍ، یَقولُ ولا یَلفِظُ، ویَحفَظُ ولا یَتَحَفَّظُ… یَقولُ لِمَن أَرادَ کونَهُ: «کُن» فَیَکونُ؛ لا بِصوتٍ یُقرَعُ، ولا بِنِداءٍ یُسمَعُ، وإِنَّما کَلامُهُ سُبحانَهُ فِعلٌ مِنهُ، أَنشَأَهُ ومَثَّلَهُ، لَم یَکُن مِن قَبلِ ذلِکَ کائِنا، ولَو کانَ قَدیما لَکانَ إِلها ثانِیا.(18)
5211. عنه علیه السلام: ما بَرحَ للّهِِ- عَزَّت آلاؤُهُ- فِی البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ، وفی أَزمانِ الفَتَراتِ، عِبادٌ ناجاهُم فی فِکرِهِم، وکَلَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهِم.(17)
و آنگاه، از درخت پراکنده کرد تا این که از هر طرف، آن را شنیدند.
5209. امام على علیه السلام: همواره خدا را- که نعمتهایش گرانقدر است- در روزگارى پس از روزگارى، و در روزگارانى که پیامبرى نبوده، بندگانى هست که با آنان در فکر و اندیشهشان راز مىگوید و در خِردهایشان با ایشان سخن مىگوید و آنها به نور بیدارىاى که در گوشها و چشمها و دلهایشان هست، چراغ هدایت را روشن مىکنند، روزهاى خدا را [به مردم] یادآور مىشوند و آنان را از مقام خدا، بیم مىدهند. اینان، همانند راهنمایان در بیابانها هستند. هرکه از راه میانه برود، راهش را بستانید و او را به رهایى مژده دهند و هرکه به راه راست یا چپ برود، راهش را نکوهش کنند و از هلاکت برحذر دارند، و این چنین، چراغهاى آن تاریکىها هستند و راهنمایان در آن شبهه ها.
65 / 2
ویژگى سخن خدا
5210. امام على علیه السلام: [خداوند] خبر مىدهد، نه با زبان یا زبانک تهِ گلو؛ مىشنود، نه با سوراخهاى گوش و ابزارها؛ مىگوید، ولى با زبان تلفّظ نمىکند؛ حفظ مىکند ولى نه با رنج به خاطر سپردن…. بودن هر چه را بخواهد، گوید: «باش!»، پس هست مىگردد، ولى نه به آوازى که به گوش بخورد و نه به بانگى که شنیده شود؛ بلکه سخن خداى پاک، فعلى است از او که آن را ایجاد کرده و بدان، شکل داده است و پیش از این، موجود نبوده است، و اگر سخن خدا قدیم بود، خداى دوم مىشد.
5211. امام على علیه السلام: همواره خدا را- که نعمتهایش گرانقدر است- در روزگارى پس از روزگارى، و در روزگارانى که پیامبرى نبوده، بندگانى هست که در اندیشه ی آنها با ایشان راز مىگوید و با ایشان از طریق خِردهایشان سخن مىگوید.
5212. الإمام الصادق علیه السلام: إِنَّ الکَلامَ صِفَةٌ مُحدَثَةٌ لَیسَت بِأَزَلِیَّةٍ، کانَ اللّهُ عز و جل ولا مُتَکَلِّمَ.(19)
65 / 3
ما لا یُوصَفُ کلاَمُهُ بِهِ
5213. الإمام علیّ علیه السلام: کَلَّمَ موسى تکَلیما، بِلا جِوارِحَ و أَدَواتٍ، ولا شَفَةٍ ولا لَهَواتٍ.(20)
5214. عنه علیه السلام: الَّذی کَلَّمَ موسى تَکلیما، و أَراهُ مِن آیاتِهِ عَظیما، بِلا جَوارِحَ ولا أَدَواتٍ، ولا نُطقٍ ولا لَهَواتٍ.(21)
5215. الإمام الکاظم علیه السلام: لا أَحُدُّهُ بِلَفظِ شَقِّ فَمٍ، ولکِن کَما قالَ- تَبارَکَ وتَعالى-: «کُنْ فَیَکُونُ» بِمَشیئَتِهِ، مِن غَیرِ تَرَدُّدٍ فی نَفسٍ، صَمَدا فَردا لَم یَحتَج إِلى شَریکٍ یَذکُرُ لَهُ مُلکَهُ، ولا یَفتَحُ لَهُ أَبوابَ عِلمِهِ.(22)
5216. الاحتجاج عن صفوان بن یحیى: سَأَلَنی أَبو قُرَّةَ المُحَدِّثُ صاحِبُ شُبرُمَةَ أن أُدخِلَهُ عَلى أَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام، فَاستَأذَنَهُ فَأَذِنَ لَهُ، فَدَخَلَ فَسَأَلَهُ عَن أَشیاءَ مِنَ الحَلالِ وَالحَرامِ وَالفَرائِضِ وَالأَحکامِ حَتّى بَلَغَ سُؤالُهُ إِلَى التَّوحیدِ.
فَقالَ لَهُ: أَخبِرنی- جَعَلَنِی اللّهُ فِداکَ!- عَن کَلامِ اللّهِ لِموسى؟
فَقالَ: اللّهُ أَعلَمُ ورسَولُهُ بِأَیِّ لِسانٍ کَلَّمَهُ، بِالسُّریانِیَّةِ أَم بِالعِبرانِیَّةِ.
5212. امام صادق علیه السلام: کلام خدا، صفتى پدید آمده بوده و ازلى نیست. خداوند عز و جل وجود داشت، در حالى که گویا و متکلّم نبود.
65 / 3
آنچه سخن خدا با آنها توصیف نمىشود
5213. امام على علیه السلام: خدا با موسى علیه السلام به گونهاى خاص سخن گفت: بدون اندامهاى بدن و ابزارها، و نه با لب، و نه با زبان کوچک.
5214. امام على علیه السلام: خدایى که با موسى علیه السلام به گونهاى خاص سخن گفت و نشانههاى بزرگ خود را به او نمایاندْ، بدون اندامهاى بدن، نه با ابزارها، نه با تلفّظ زبانى، و نه با زبان کوچک.
5215. امام کاظم علیه السلام: او (خداوند) را با تلفّظ از راه گشودن دهان، تعریف و تحدید نمىکنم؛ بلکه چنان که خود گفته: «باش، پس به وجود مىآید»، با خواستش، بدون تردیدى در نفس. او بىنیاز و یگانه است و نیازمند شریکى که فرمانروایىاش را به یاد او آورد و درهاى دانایىاش را براى او بگشاید، نیست.
5216. الاحتجاج- به نقل از صفوان بن یحیى-: ابو قُرّه مُحدّث (صاحب شُبرُمه) از من خواست تا او را به خدمت امام رضا علیه السلام ببرم. از امام علیه السلام اجازه خواست و ایشان، اجازه داد. آن گاه، وارد شد و چیزهایى در مورد حلال و حرام و واجبات و احکام پرسید تا این که سؤالش به توحید رسید.
ابو قُرّه به امام علیه السلام گفت: خدا، مرا فدایت کند! مرا از سخن گفتن خدا با موسى علیه السلام آگاه کن.
امام علیه السلام فرمود: «خدا و پیامبرش داناترند که خدا با کدام زبان با موسى علیه السلام سخن گفت: سُریانى یا عِبرى».
فَأَخَذَ أَبو قُرَّةَ بِلِسانِهِ فَقالَ: إِنَّما أسَأَلُکَ عَن هذَا اللِّسانِ!
فَقالَ أَبُو الحَسَنِ: سُبحانَ اللّهِ عَمّا تَقولُ! ومَعاذَ اللّهِ أَن یُشبِهَ خَلقَهُ، أَو یَتَکَلَّمَ بِمِثلِ ما هُم بِهِ مُتَکَلِّمونَ، ولکِنَّهُ- تَبارَکَ وتَعالى- لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، ولا کَمِثلِهِ قائِلٌ ولا فاعِلٌ.
قالَ: کَیفَ ذلِکَ؟
قالَ: کَلامُ الخالِقِ لِمَخلوقٍ لَیسَ کَکَلامِ المَخلوقِ لِمَخلوقٍ، ولا یَلفِظُ بِشقِّ فَمٍ ولِسانٍ، ولکن یَقولُ لَهُ: «کُن» فَکانَ بِمَشیئَتِهِ ما خاطَبَ بِهِ موسى علیه السلام مِنَ الأَمرِ وَالنَّهیِ مِن غَیرِ تَرَدُّدٍ فی نَفسٍ.(23)
ابو قُرّه، زبانش را [با دست] گرفت و گفت: من در مورد این زبان از شما پرسش کردم!
امام رضا علیه السلام فرمود: «خدا از آنچه مىگویى، منزّه است. پناه بر خدا که او شبیه آفریدهاش باشد، یا همانند آنچه آفریدگان با آن سخن مىگویند، سخن بگوید؛ بلکه چیزى شبیه او نیست و گوینده و کنندهاى همچون او وجود ندارد».
ابو قُره گفت: چه طور؟
امام علیه السلام فرمود: «سخن آفریدگار [خطاب] به آفریده، همچون سخن آفریده به آفریده نیست و او با گشودن دهان و زبان، تلفّظ نمىکند؛ بلکه به آن مىگوید: «باش»!. پس با خواست او، آنچه از امر و نهى به موسى علیه السلام خطاب کرد، به وجود آمد، بدون خَلَجانى در نفس».
1) معجم مقاییس اللغة: ج 5 ص 131.
2) آل عمران: 39، 45؛ النساء: 171.
3) الأعراف: 137.
4) الأنعام: 115.
5) التوبة: 40.
6) الأنعام: 34، 115؛ یونس: 64؛ الکهف: 27.
7) الکهف: 109؛ لقمان: 27.
8) البقرة: 37.
9) البقرة: 124.
10) الأعراف: 137 ویونس: 33. راجع: مناهج البیان: ج 3 ص 239.
11) تفسیر الفخر الرازیّ: ج 8 ص 39.
12) النساء: 164. راجع: الأعراف: 143.
13) البقرة: 253.
14) الشورى: 51.
15) القصص: 7.
16) التوحید: ص 121 ح 24، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 200 ح 1 وفیه «إنّ اللّه تعالى أعزّ أن یرى» بدل «إنّ اللّه تعالى عن أن یرى» وکلاهما عن علیّ بن محمّد بن الجهم، الاحتجاج: ج 2 ص 430 ح 308 عن علیّ بن الجهم، بحار الأنوار: ج 4 ص 47 ح 25.
17) نهج البلاغة: الخطبة 222، بحار الأنوار: ج 69 ص 325 ح 39.
18) نهج البلاغة: الخطبة 186، الاحتجاج: ج 1 ص 477 ح 116، بحار الأنوار: ج 4 ص 254 ح 8.
19) الکافی: ج 1 ص 107 ح 1، التوحید: ص 139 ح 1 کلاهما عن أبی بصیر، بحار الأنوار: ج 57 ص 161 ح96.
20) التوحید: ص 79 ح 34 عن أبی المعتمر مسلم بن أوس، بحار الأنوار: ج 4 ص 295 ح 22؛ حلیة الأولیاء: ج 1 ص 73 عن النعمان بن سعد، کنز العمّال: ج 1 ص 409 ح 1737.
21) نهج البلاغة: الخطبة 182 عن نوف البکالی، بحار الأنوار: ج 13 ص 50 ح 21.
22) الکافی: ج 1 ص 125 ح 2، التوحید: ص 183 ح 19، الاحتجاج: ج 2 ص 326 ح 263 کلّها عن یعقوب بن جعفر، بحار الأنوار: ج 3 ص 330 ح 32.
23) الاحتجاج: ج 2 ص 373 ح 285، بحار الأنوار: ج 10 ص 343 ح 5 وراجع الأمالی للسید المرتضى: ج 1 ص 104 وروضة الواعظین: ص 41.