جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

المالک، الملک، الملیک (مالک، ملک، ملیک)

زمان مطالعه: 13 دقیقه

المالک والمَلِک والملیک لغةً

«المالک» اسم فاعل، و «الملک» صفة مشبهة، و «الملیک» صفة مشبهة أَو صیغة مبالغة، کلّها مشتقّ من مادّة «ملک» وهو یدلّ على قوّة فی الشیء وصحّة، قیل: مَلَکَ الإنسان الشیء یملکه ملکا، والاسم المِلک؛ لأَنّ یده فیه قویّة صحیحة(1)

قال ابن منظور: المَلْک والمُلک والمِلک: احتواء الشیء والقدرة على الاستبداد به(2)

قال الجوهریّ: کأنّ المَلْک مخفَّف من مَلِک، والملِک مقصور من مالک أَو ملیک. والجمع الملوک والأَملاک، والاسم المُلک، والموضع مملکة(3)

قال الفیومیّ: ملک على النَّاس أَمرهم إِذا تولّى السلطنة فهو مَلِک بکسر اللام وتُخفّف بالسکون، والجمع ملوک(4)

واژه‌شناسى «مالک»، «مَلِک» و «مَلیک»

صفت «مالک (دارا)»، اسم فاعل است و «مَلِک (فرمان‌روا)»، صفت مشبّهه و «مَلیک (صاحب)»، صفت مشبّهه یا صیغه ی مبالغه است و البته هر سه، برگرفته از ریشه ی «ملک» اند که بر نیرومندى و درستى چیزى دلالت مى‌کند. گفته مى‌شود: «مَلَک الإنسان الشىء یملکه ملکاً، والإسم المِلک»، از آن رو که نفوذ و تصرّف انسان در آن چیز، نیرومند و درست است.

ابن منظور گفته است: مَلْک و مُلک و مِلْک، به معناى در تصرّف داشتن چیزى و توانایى در به خود اختصاص دادن آن است.

جوهرى مى‌گوید: گویا مَلْک، مخفّف مَلِک بوده و مَلِک، کوتاه شده ی مالک یا ملیک است و جمعِ مَلْک، ملوک و املاک بوده و اسم آن مُلک و اسم مکانش «مملکة» است.

فیّومى مى‌گوید: وقتى درباره ی کسى گفته مى‌شود: «ملک على الناس أمرهم» که سلطه ی بر آنها را بر عهده بگیرد. در این صورت، او مَلِک و مَلْک است و جمع آن دو، ملوک است.

والسؤال الذی یُثار حول هذه الصفات هو: ما الفرق بین هذه الصفات الثلاث؟ ولمّا کانت مادّة هذه الصفات «ملک» فالأَوصاف المذکورة تدلّ على القوّة والاقتدار والاستبداد والسلطنة، وفی الفرق بین هذه الصفات الثلاث نقول: إِنّ أَغلب الظنّ هو أَنّ المَلِک والملیک لمّا کانا صفتین مشبهتین أَو صیغتین للمبالغة فدلالتهما على السلطنة أَکثر من المالک الذی هو اسم فاعل. لکنّ المَلِک والملیک لمّا أُطلقا على «المَلِک» طوال الزمن، فإنّ بعض المفسّرین قد ذهب إِلى أنّ المالک هو مالک العین، والمَلِک والملیک هو مالک التدبیر.(5) بید أَنّ فریقا منهم أَنکر مثل هذا التفاوت بالنسبة إِلى اللّه سبحانه.(6)

وسنذکر فی الحدیث عن استعمالات هذه الصفات فی القرآن والأَحادیث فهرسا لإطلاقات هذه الصفات، وهو مفید للحکم وإِبداء الرأَی فی هذا المجال.

المالک والمَلِک والملیک فی القرآن والحدیث

أُسند القرآن الکریم مشتقّات مادّة «ملک» إِلى اللّه تعالى خمسا و أَربعین مرّةً، فقد وردت صفة «الملک» خمس مرّات،(7) وصفة «المالک» مرّتین،(8) وصفة «الملیک» مرّة واحدة.(9)

وقد ذُکرت صفة «الملک» مع صفة «الحقّ» مرّتین،(10) ومع صفة «القدّوس» مرّتین أَیضا.(11)

پرسشى که درباره ی این صفات مطرح مى‌شود، این است که چه تفاوتى میان این سه صفت وجود دارد؟

از آن‌جا که ریشه ی هر سه صفتْ «ملک» است، اوصاف یاد شده، بر نیرومندى و توانایى و در انحصار خود گرفتن و سلطه دلالت مى‌کنند؛ امّا در مورد تفاوت این سه صفت، گمان غالب، این است که چون مَلِک و ملیک، صفّت مشبّهه یا صیغه ی مبالغه هستند، دلالتشان بر سلطه، از مالک- که اسم فاعل است- بیشتر است؛ امّا از آن‌جا که در طول زمان، مَلِک و ملیک بر پادشاه و فرمان‌روا اطلاق شده‌اند، برخى مفسّران، مالک را دارنده ی عین و ذات چیزى، و مَلِک و ملیک را صاحب تدبیر دانسته‌اند. در مقابل، برخى دیگر از مفسّران در مورد خداوند سبحان، منکر چنین تفاوتى هستند.

در بحث از موارد استعمال این صفات در قرآن و احادیث، فهرستى از کاربردهاى این صفات ذکر خواهد شد که براى داورى و اظهار نظر در این باره، مفید است.

مالک و مَلِک و مَلیک، در قرآن و حدیث

در قرآن کریم، برگرفته‌هاى از ریشه ی «ملک»، 45 بار به خدا نسبت داده شده است. صفت مَلِک، پنج بار، و صفت مالک، دو بار و صفت ملیک، یک بار در قرآن به کار رفته است.

و صفت مَلِک، دو بار همراه با صفت «حق»، و دو بار همراه با صفت «قدّوس» ذکر شده است.

ومن استعمالات صفة «الملک» و «المالک» و «الملیک» فی القرآن والأَحادیث: «مَلِکِ اَلنّاسِ»(12)، «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»(9)، «ملک الآخرة والدنیا»(13)، «ملک العطایا»(14)، «ملک المحیا والممات»(15)، «ملک الملکوت بقدرته»(16)، «ملک الملوک»(17)، «ملک من فی السَّماوات وملک من فی الأَرض، لا ملک فیهما غیرک»(18)، «ملک السَّماوات والأَرض»(19)، «مالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ»(20)، «مالک نفوسهم»(21)، «إِنّ مالک الموت هو مالک الحیاة»(22)، «مالک العطایا»(23)؛ «مالک الملوک»(24)، «مالک الملک»(25)، «مالک کلّ شیء»(26)، «ملیک الحقّ»(27)

برخى موارد به کار رفته ی صفات «ملک» و «مالک» و «ملیک» در قرآن و احادیث، عبارت‌اند از: «مَلِکِ اَلنّاسِ»، «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ»، مَلِک الآخره والدنیا، مَلِک العطایا، مَلِک المحیا و الممات، مَلِک الملکوت بقدرته، مَلِک الملوک، مَلِک من فی السموات و مَلِک من فی الأرض، لا مَلِک فیهما غیرک، مَلِک السموات و الأرض، «مالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ»، مالِک نفوسهم، إنّ مالِک الموت هو مالِک الحیاة، مالِک العطایا، مالِک الملوک، مالِک الملک، مالِک کلّ شىء و مَلِیک الحق.

وکما نلاحظ فإنّ کثیرا من مواضع إِطلاق الملک والمالک یمکن أَن یکون عینا، ویمکن أَن یکون تدبیرا أَیضا، على سبیل المثال یتیسّر لنا أن نفسّر «ملک النَّاس» ب‍ «مالک أَعیان النَّاس» لأَنّ اللّه سبحانه مالک أَعیان کلّ شیء بما فیها النَّاس، ویتیسّر لنا أَیضا أن نفسّره ب‍ «مالک تدبیر النَّاس»، أو «مالک العطایا» فیتسنّى تفسیره ب‍ «مالک أَعیان العطایا» وکذلک «مالک تدبیر العطایا»، حتّى فی بعض المواضع مثل «یوم الدین» ورد استعمال مالک وملک على حدّ سواء.

والملاحظة المهمّة هی أَنّ ملکیّة التدبیر شرط فی الملکیّة الحقیقیّة للعین، ولا تنفصل هاتان الملکیّتان، ولمّا کان للّه تعالى الملکیّة الحقیقیّة لجمیع الموجودات فله أَیضا ملکیّة تدبیرها، فی حین أنّ ملکیّة غیره اعتباریّة سواءٌ کانت ملکیّة عین أَم ملکیّة تدبیر، لذا فإنّهما قابلتان للانفصال، ویمکن أَن یملک شخص شیئا لکنّ التصرّف فیه غیر مأذون له، أَو یملک تدبیر شیء ولا یملک عینه.

62 / 1

صِفَةُ مُلکِهِ وَمالِکِیَّتِهِ

5187. الإمام علیّ علیه السلام: کُلُّ مالِکٍ غَیرُهُ مَملوکٌ.(28)

5188. عنه علیه السلام- فی أَسمائِهِ تَعالى-: أَمّا وَضعُ الأَسماءِ، فَإِنَّهُ- تَبارَکَ وتَعالَى- اختارَ لِنَفسِهِ الأَسماءَ الحُسنى فَسَمّى نَفسَهُ: «اَلْمَلِکُ اَلْقُدُّوسُ اَلسَّلامُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَیْمِنُ اَلْعَزِیزُ اَلْجَبّارُ اَلْمُتَکَبِّرُ»(29) وغَیرَ ذلِکَ، وکُلُّ اسمٍ یُسَمّى بِهِ فَلِعِلَّةٍ ما، ولَمّا تَسَمّى بِالمَلِکِ: أَرادَ تَصحیحَ مَعنَى الاِسمِ لِمُقتَضَى الحِکمَةِ، فَخَلَقَ الخَلقَ و أَمَرَهُم ونَهاهُم لِیَتَحَقَّقَ حَقیقَةَ الاِسمِ ومَعنَى المُلکِ. وَالمُلکُ لَهُ وُجوهٌ أَربَعَةٌ: القُدرَةُ وَالهَیبَةُ وَالسَّطوَةُ وَالأَمرُ وَالنَّهیُ.

همان طور که مى‌بینیم، بسیارى از مواردى که مَلِک و مالک درباره ی آنها به کار رفته، هم مى‌توانند عین باشند و هم تدبیر. براى مثال، «مَلِک الناس» را هم مى‌توان «مالک‌اعیان‌مردم» معنا کرد زیرا خدا مالک ذات همه چیز، از جمله انسان‌هاست و هم مى‌توان «مالک تدبیر مردم» تفسیر کرد. یا «مالک بخشش‌ها» را هم مى‌توان «مالک‌اعیان بخشش‌ها» تفسیر کرد و هم «مالک تدبیر بخشش‌ها». حتّى درباره ی برخى موارد، مثل «یوم الدین»، هم تعبیر مالک به کار رفته و هم مَلِک.

نکته ی مهم، این است که مالکیت تدبیر، لازمه ی مالکیت حقیقى عین است، و این دو مالکیت، قابل تفکیک نیستند و چون خدا، مالک حقیقى همه ی موجودات است، مالک تدبیر آنها نیز خواهد بود، در حالى که در مورد غیر خدا، چون مالک بودن عین و تدبیر، هر دو اعتبارى است، این دو نوع مالکیت، قابل تفکیک است و ممکن است کسى مالک چیزى باشد، امّا اجازه ی تصرّف در آن چیز را نداشته باشد؛ یا مالک تدبیر چیزى باشد، امّا مالک ذات آن چیز نباشد.

62 / 1

ویژگى فرمان‌روایى و مالکیت خدا

5187. امام على علیه السلام: هر مالکى جز او، مملوک است.

5188. امام على علیه السلام- در مورد، نام‌هاى خداى متعال-: امّا وضع نام‌ها این گونه بود که خداى والا و بلند مرتبه، براى خود، نام‌هاى نیکو برگزید و خود را: «فرمان‌روا، بسیار آشتى‌جو، سلام، ایمنى‌بخش، نگاهبانِ، شکست‌ناپذیر، چیره، بسیار بزرگ» و جز اینها نامید؛ و هر نامى که خدا با آن نامیده مى‌شود، دلیلى دارد. وقتى مَلِک نام گرفت، مقصودش درست کردن معناى نام بر اساس حکمت و فرزانگى است. پس آفریده‌ها را آفرید و به آنها امر و نهى کرد تا حقیقت این نام و معناى فرمان‌روایى واقعیت یابد. مُلک هم چهار وجه دارد: توانایى، هیبت، سلطه، و امر و نهى.

فَأَمَّا القُدرَةُ فَقَولُهُ تَعالى: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(30) فَهذِهِ القُدرَةُ التّامَّةُ الَّتی لا یَحتاجُ صاحِبُها إِلى مُباشَرَةِ الأَشیاءِ، بَل یَختَرِعُها کَما یَشاءُ سُبحانَهُ ولا یَحتاجُ إِلَى التَّرَوّی فی خَلقِ الشَّیء، بَل إِذا أَرادَهُ صارَ عَلى ما یُریدُهُ مِن تَمامِ الحِکمَةِ، وَاستَقامَ التَّدبیرُ لَهُ بِکَلِمَةٍ واحِدَةٍ، وقُدرَةٍ قاهِرَةٍ بانَ بِها مِن خَلقِهِ.

ثُمَّ جَعَلَ الأَمرَ وَالنَّهیَ تَمامَ دَعائِمِ المُلکِ ونِهایَتَهُ، وذلِکَ أَنَّ الأَمرَ وَالنَّهیَ یَقتَضِیانِ الثَّوابَ وَالعِقابَ وَالهَیبَةَ وَالرَّجاءَ وَالخَوفَ، وبِهِما بَقاءُ الخَلقِ، وبِهِما یَصِحُّ لَهُمُ المَدحُ وَالذَّمُّ، ویُعرَفُ المُطیعُ مِنَ العاصی، ولَو لَم یَکُنِ الأَمرُ وَالنَّهیُ لَم یَکُن لِلمُلکِ بَهاءٌ(31) ولا نِظامٌ، ولَبَطَلَ الثَّوابُ وَالعِقابُ، وکَذلِکَ جَمیعُ التَّأویلِ فیما اختارَهُ سُبحانَهُ لِنَفسِهِ مِنَ الأَسماءِ.(32)

5189. عنه علیه السلام- فی بَیانِ مَعنى قَولِ المُؤَذِّنِ «حَیَّ عَلَى الصَّلاةِ»-: أَی هَلُمّوا إِلى خَیرِ أَعمالِکُم ودَعوَةِ رَبِّکُم، و سارِعوا إِلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم، وإِطفاءِ نارِکُمُ الَّتی أَوقَدتُموها عَلى ظُهورِکُم، وفِکاکِ رِقابِکُمُ الَّتی رَهَنتُموها بِذُنوبِکُم، لِیُکَفِّرَ اللّهُ عَنکُم سَیِّئاتِکُم، ویَغفِرَ لَکُم ذُنوبَکُم، ویُبَدِّلَ سَیِّئاتِکُم حَسَناتٍ؛ فَإِنَّهُ مَلِکٌ کَریمٌ، ذُو الفَضلِ العَظیمِ.(33)

5190. الإمام زین العابدین علیه السلام- فِی الدُّعاءِ-: یا مَن لا تَنتَهی مُدَّةُ مُلکِهِ.(34)

5191. الإمام الباقر علیه السلام: اللّهُمَّ أَنتَ الحَقُّ، وقَولُکَ الحَقُّ، ووَعدُکَ الحَقُّ، و أَنتَ مَلیکُ الحَقِّ،

امّا در مورد توانایى [خداوند متعال] این سخن اوست: «همانا گفتار ما براى چیزى، چون آن را بخواهیم، این است که به آن مى‌گوییم: «باش!»، پس به وجود مى‌آید». این، توانایىِ کاملى است که دارنده ی آن نیازى به تماس مستقیم با چیزها ندارد؛ بلکه آنها را همان طور که مى‌خواهد، ایجاد مى‌کند و براى آفرینش چیزى نیازمند اندیشیدن نیست، بلکه هرگاه چیزى را بخواهد، همان طور که خواسته، با حکمت تمام پدید مى‌آید و با یک سخن و با توانایى چیره- که به واسطه ی آن از آفریده‌هایش متفاوت است- تدبیر براى او استوار مى‌گردد.

سپس، امر و نهى را کامل کننده و نهایت پایه‌هاى فرمان‌روایى قرار داد؛ چرا که امر و نهى، مقتضى پاداش و کیفر و ترس و امید و هراس است و بقاى انسان‌ها از راه امر و نهى است و به واسطه ی این دو ستایش و نکوهش ایشان، درست مى‌شود و فرمان‌بُردار از نافرمان، باز شناخته مى‌شود و اگر امر و نهى نبودند، فرمان‌روایى، شُکوه و زیبایى و نظام‌مندى نداشت، و پاداش و کیفر، لغو و بى‌اعتبار مى‌شد. چنین است تفسیر همه ی نام‌هایى که خداى سبحان براى خویش برگزیده است.

5189. امام على علیه السلام- در شرح معناى سخن اذان‌گو: «حَىَّ عَلَى الصلاة»-: یعنى بیایید به سوى بهترینِ کارهایتان و به سوى فراخوان پروردگارتان، و بشتابید به سوى آمرزش پروردگارتان، و خاموش کردن آتشى (آتش گناهى) که بر خود افروخته‌اید و آزادى خودتان که آن را با گناهانتان در بند کشیده‌اید، تا خدا بدى‌هایتان را از شما بپوشانَد و گناهانتان را بیامرزد و بدى‌هایتان را به خوبى‌ها تبدیل کند، که اوست فرمان‌رواى کریم و داراى فزون‌بخشى سِتُرگ.

5190. امام زین العابدین علیه السلام- در دعا- اى کسى که زمان فرمان‌روایى‌ات را نهایتى نیست!

5191. امام باقر علیه السلام: خدایا! تو حقّى و سخن تو حق و وعده‌ات حقّ است و تو مالک

أَشهَدُ أَنَّ لِقاءَکَ حَقٌّ، و أَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ وَالنَّارَ حَقٌّ، وَالسّاعَةَ حَقٌّ آتِیَةٌ لا رَیبَ فیها.(35)

5192. عنه علیه السلام: قالَ اللّهُ عز و جل لاِدَمَ علیه السلام: أَنَا اللّهُ المَلِکُ القادِرُ ولی أَن أُمضِیَ جَمیعَ ما قَدَّرتُ عَلى ما دَبَّرتُ، ولی أَن أُغَیِّرَ مِن ذلِکَ ما شِئتُ إِلى ما شِئتُ، و أُقَدِّمَ مِن ذلِکَ ما أَخَّرتُ و أُؤَخِّرَ مِن ذلِکَ ما قَدَّمتُ.(36)

5193. عنه علیه السلام: إِنَّ رَبّی تَبارَکَ وتَعالى… لَم یَزَل حَیّا بِلا حَیاةٍ، ومَلِکا قادِرا قَبلَ أَن یُنشِئَ شَیئا، ومَلِکا جَبّارا بَعدَ إِنشائِهِ لِلکَونِ، فَلَیسَ لِکونِهِ کَیفٌ، ولا لَهُ أَینٌ، ولا لَهُ حَدٌّ، ولا یُعرَفُ بِشَیءٍ یُشبِهُهُ، ولا یَهرَمُ لِطولِ البَقاءِ، ولا یَصعَقُ(37) لِشَیءٍ، بَل لِخَوفِهِ تَصعَقُ الأَشیاءُ کُلُّها.

کانَ حَیّا بِلا حَیاةٍ حادِثَةٍ، ولا کونٍ مَوصوفٍ، ولا کَیفٍ مَحدودٍ، ولا أَینٍ مَوقوفٍ عَلَیهِ، ولا مَکانٍ جاوَرَ شَیئا، بَل حَیٌّ یُعرَفُ ومَلِکٌ لَم یَزَل لَهُ القُدرَةُ وَالمُلکُ، أَنشَأَ ما شاءَ حینَ شاءَ بِمَشیئَتِهِ.(38)

62 / 2

لا مالِکَ إلاّ هُوَ

الکتاب

«قُلِ اَللّهُمَّ مالِکَ اَلْمُلْکِ تُؤْتِی اَلْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ اَلْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(25)

و فرمان‌رواى حقّى. گواهى مى‌دهم که دیدار تو حق است و بهشت و جهنّم، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و خواهد آمد و تردیدى در آن نیست.

5192. امام باقر علیه السلام: خدا به آدم علیه السلام فرمود: «منم خداى فرمان‌رواى توانا و اجراى همه ی تقدیرات، بر طبق تدبیر خود، از آنِ من است و نیز تغییر دادن آنچه از این تقدیرات بخواهم، به صورت دیگرى که بخواهم، و جلو انداختن تقدیرهایى که عقب انداخته بودم و عقب انداختن تقدیرهایى که جلو انداخته بودم، با من است».

5193. امام باقر علیه السلام: پروردگار والا و بلند مرتبه ی من… همیشه بدون زندگى [حادث یا زاید بر ذات] زنده است، قبل از ایجاد چیزى، فرمان‌رواى تواناست و بعد از ایجاد آن چیز، فرمان‌رواى چیره است. پس وجودش چگونگى و حالت ندارد و داراى مکان و اندازه نیست و از راه چیزى که شبیه او باشد، شناخته نمى‌شود و به جهت طولانى بودن جاودانگى‌اش فرتوت نمى‌شود و به خاطر صداى شدید چیزى مدهوش نمى‌شود؛ بلکه همه ی اشیا از هراس او بى‌هوش مى‌شوند.

بدون زندگى‌اى نو پدید، و وجودى قابل توصیف، و چگونگى‌اى اندازه‌دار، و مکانى که بر آن بِایستد، و مکانى که در آن نزدیک چیزى باشد، زنده است؛ بلکه زنده‌اى است که شناخته مى‌شود و فرمان‌روایى است که همیشه توانایى و فرمان‌روایى دارد و آنچه را خواست، در زمانى که خواست، پدید آورد.

62 / 2

مالکى جز او نیست

قرآن

«بگو: خدایا! [اى] مالک فرمان‌روا! به هرکه بخواهى، فرمان‌روایى مى‌دهى و از هرکه بخواهى، فرمان‌روایى را باز مى‌ستانى. هرکه را بخواهى، عزیز مى‌کنى و هرکه را بخواهى، خوار مى‌کنى. همه ی خوبى‌ها به دست توست. تو بر همه چیز، توانایى».

«وَ لِلّهِ مُلْکُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما».(39)

«لِلّهِ مُلْکُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ ما فِیهِنَّ».(40)

«وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ».(41)

«ذلِکُمُ اَللّهُ رَبُّکُمْ لَهُ اَلْمُلْکُ».(42)

الحدیث

5194. رسول اللّه صلى الله علیه و آله- فی صِفَةِ اللّهِ سُبحانَهُ وتَعالى-: وَالمالِکُ لِما مَلَّکَهُم إِیّاهُ.(43)

5195. عنه صلى الله علیه و آله: یَقولُ ابنُ آدَمَ: مالی مالی! وهَل لَکَ یَا ابنَ آدَمَ مِن مالِکَ إِلاّ ما أَکَلتَ فَأَفنَیتَ، أَو لَبِستَ فَأَبلَیتَ، أَو تَصَدَّقتَ فَأَمضَیتَ.(44)

5196. الإمام علیّ علیه السلام- وقَد سُئِلَ عَن مَعنى قَولِهِم: لا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ-: إِنّا لا نَملِکُ مَعَ اللّهِ شَیئا، ولا نَملِکُ إِلاّ ما مَلَّکَنا، فَمَتى مَلَّکَنا ما هُوَ أَملَکُ بِهِ

«فرمان‌روایىِ آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن دو است، از آنِ خداست».

«فرمان‌روایى آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست، از آنِ خداست».

«و براى او شریکى در فرمان‌روایى نبوده است».

«این است خدا، پروردگار شما! فرمان‌روایى، از آنِ اوست».

حدیث

5194. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- در مقام توصیف خداى پاک و متعال-: و [خدا] مالک آن چیزى است که بندگان را مالک آن کرده است.

5195. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آدمیزاد مى‌گوید: «مالِ من، مالِ من!» اى آدمیزاد! آیا از دارایى تو چیزى جز آنچه مى‌خورى و نابود مى‌کنى، یا مى‌پوشى و کهنه مى‌کنى، یا صدقه مى‌دهى و تمام مى‌کنى، از آنِ توست؟

5196. امام على علیه السلام- در پاسخ به این سؤال که معناى: «لاحول ولا قوة إلاّ باللّه» چیست؟-: ما با خدا [و در عرض او] مالک چیزى نیستیم و چیزى نداریم، جز آنچه او به ما داده است. پس هرگاه ما را مالک چیزى کرد که خود بِدان مالک‌تر از ماست، تکلیفى بر عهده‌مان گذاشته است و هرگاه آن را از ما گرفت، تکلیف خود را از ما برداشته است.

مِنّا کَلَّفَنا، ومَتى أَخَذَهُ مِنّا وَضَعَ تَکلیفَهُ عَنّا.(45)

5197. جامع الأخبار: قالَ اللّهُ تَعالى: المالُ مالی، وَالفُقَراءُ عِیالی، وَالأَغنیاءُ وُکَلائی، فَمَن بَخِلَ بِمالی عَلى عِیالی أُدخِلهُ النَّارَ ولا أُبالی.(46)

5198. الإمام الصادق علیه السلام: المالُ مالُ اللّهِ عز و جل، جَعَلَهُ ودائِعَ عِندَ خَلقِهِ، و أَمَرَهُم أَن یَأکُلوا مِنهُ قَصدا ویَشرَبوا مِنهُ قَصدا، ویَلبَسوا مِنهُ قَصدا، ویَنکَحوا مِنهُ قَصدا، ویَرکَبوا مِنهُ قَصدا، ویَعودوا بما سِوى ذلِکَ عَلى فُقَراءِ المُؤمِنینَ، فَمَن تَعَدّى ذلِکَ کانَ أَکلُهُ مِنهُ حَراما، وما شَرِبَ مِنهُ حَراما، وما لَبِسَهُ مِنهُ حَراما، وما نَکَحَهُ مِنه حَراما، وما رَکِبَهُ مِنهُ حَراما.(47)

5199. عنه علیه السلام- لَمّا قیلَ لَهُ: ما حَقیقَةُ العُبودِیَّةِ؟ قالَ-: ثَلاثَةُ أَشیاءَ: ألاّ یَرى العَبدُ لِنَفسِهِ فیما خَوَّلَهُ اللّهُ إِلَیهِ مُلکا؛ لِأَنَّ العَبیدَ لا یَکونُ لَهُم مُلکٌ یَرَونَ المالَ مالَ اللّهَ یَضَعونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِهِ… فَإِذا لَم یَرَ العَبدُ لِنَفسِهِ فیما خَوَّلَهُ اللّهُ تَعالى مُلکا هانَ عَلَیهِ الإِنفاقُ فیما أَمَرَهُ اللّهُ تَعالى أَن یُنفِقَ فیهِ.(48)

62 / 3

لا مَلِکَ إلاّ هُوَ

الکتاب

«هُوَ اَللّهُ اَلَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ اَلْمَلِکُ اَلْقُدُّوسُ».(49)

5197. جامع الأخبار: خداى متعال فرمود: «همه ی دارایى‌ها مالِ من است و نیازمندان، نانخوران من و ثروتمندان، کارگزاران من هستند. پس کسى که در مورد دارایى من نسبت به اهل خانه ی من دریغ کند، او را وارد آتش خواهم کرد و باکى ندارم».

5198. امام صادق علیه السلام: همه ی دارایى‌ها، دارایى خداى عز و جل است. آن را در نزد بندگانش امانت نهاده است و به آنها فرمان داده که با میانه‌روى از آن بخورند و با میانه‌روى از آن بیاشامند و با میانه‌روى از آن بپوشند و با میانه‌روى با آن ازدواج کنند و با میانه‌روى به آن [بر مرکب] سوار شوند و غیر از این نیازها [هرچه اضافه بمانَد] را به مؤمنانِ نیازمند برگردانند. پس کسى که از این فرمان تجاوز کند، خوردن و آشامیدن و پوشیدن و وصلت کردن و سوارى کردن از طریق این دارایى‌ها براى او حرام خواهد بود.

5199. امام صادق علیه السلام- چون به ایشان گفته شد: حقیقت پرستش چیست؟-: سه چیز است: بنده، آنچه را خدا به او بخشیده، دارایى خود نداند؛ چرا که بندگان، دارایى ندارند و همه ی دارایى‌ها را از آنِ خدا مى‌دانند و آن را در همان مواردى که خداى متعال به ایشان فرمان داده، مصرف مى‌کنند… پس هنگامى که بنده، آنچه را خداى متعال به او سپرده، دارایى خود نداند، خرج کردن در مواردى که خداى متعال فرمان داده، بر او آسان خواهد شد.

62 / 3

فرمان‌روایى جز او نیست

قرآن

«اوست خدایى که جز او خدایى نیست؛ فرمان‌رواى پاک».

«فَتَعالَى اَللّهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ».(50)

الحدیث

5200. رسول اللّه صلى الله علیه و آله- فیما عَلَّمَهُ جَبرَئیلُ علیه السلام مِنَ الدُّعاءِ-: أَنتَ مَلِکُ مَن فِی السَّماواتِ، ومَلِکُ مَن فِی الأَرضِ، لا مَلِکَ فیهِما غَیرُکَ.(51)

5201. عنه صلى الله علیه و آله: اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى رَجُلٍ تَسَمّى بِمَلِکِ الأملاکِ، لا مُلکَ إلاَّ لِلّهِ عز و جل.(52)

5202. عنه صلى الله علیه و آله: أَغیَظُ رجُلٍ عَلَى اللّهِ یَومَ القِیامَةِ و أَخبَثُهُ و أَغیَظُهُ عَلَیهِ رَجُلٌ کانَ یُسمَّى مَلِکَ الأَملاکِ، لامَلِکَ إِلاّ اللّهُ عز و جل.(53)

«پس بلند مرتبه است خدا؛ فرمان‌رواى برحق».

حدیث

5200. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- از جمله دعایى که جبرئیل علیه السلام به او آموخت-: تویى فرمان‌رواى هر که در آسمان‌هاست و فرمان‌رواى هر که در زمین است. در آن دو، فرمان‌روایى جز تو نیست.

5201. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدا بر مردى که فرمان‌رواىِ فرمان‌روایان (شاهنشاه) نامیده مى‌شود، سخت خشمناک است. فرمان‌روایى جز براى خدا نیست.

5202. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مغضوب‌ترین و خبیث‌ترین مرد در روز قیامت نزد خدا، مردى است که فرمان‌رواىِ فرمان‌روایان (شاهنشاه) نامیده مى‌شود. فرمان‌روایى جز خدا نیست.


1) معجم مقاییس اللغة: ج 5 ص 351.

2) لسان العرب: ج 10 ص 492.

3) الصحاح: ج 4 ص 1610.

4) المصباح المنیر: ص 579.

5) راجع: التبیان: ج 1 ص 34، مجمع البیان: ج 1 ص 98، المیزان فی تفسیر القرآن: ج 1 ص 21، 22.

6) مناهج البیان فی تفسیر القرآن: ج 1 ص 116.

7) طه: 114، المؤمنون: 116، الحشر: 23، الجمعة: 1، الناس: 2.

8) الفاتحة: 4، آل عمران: 26.

9) القمر: 55.

10) طه: 114، المؤمنون: 116.

11) الحشر: 23، الجمعة: 1.

12) الناس: 3.

13) مصباح المتهجد: ص 455 ح 559.

14) بحار الأنوار: ج 94 ص 121 ح 19.

15) راجع: ص 265 ح 5416.

16) بحار الأنوار: ج 97 ص 145.

17) راجع: ج 6 ص 508 ح 5059.

18) راجع: ص 49 ح 5200.

19) راجع الإقبال: ج 2 ص 133.

20) الفاتحة: 4؛ بحار الأنوار: ج 86 ص 369 وفی بعض القراءات «ملک یوم الدین» راجع: التبیان: ج 1 ص 33 ویؤیدها ما ورد فی المحاسن: ج 1 ص 108 ح 95، ثواب الأعمال: ص 29 ح 1؛ سنن الترمذی: ج 5 ص 185.

21) بحار الأنوار: ج 53 ص 224.

22) راجع: ص 123 ح 5270.

23) راجع المزار للشهید الأول: ص 270 و المزار الکبیر: ص 149.

24) راجع مصباح المتهجد: ص 137 ح 223 و الاقبال: ج 3 ص 154.

25) آل عمران: 26.

26) بحار الأنوار: ج 91 ص 70 ح 3.

27) راجع: ص 41 ح 5191.

28) نهج البلاغة: الخطبة 65، غرر الحکم: ح 6885 وفیه «غیر اللّه سبحانه»، بحار الأنوار: ج 4 ص 308 ح 37.

29) الحشر: 23.

30) النحل: 40.

31) البَهَاءُ: الحُسْن و الجمال (مجمع البحرین: ج 1 ص 200).

32) بحار الأنوار: ج 93 ص 41 نقلاً عن رسالة النعمانی.

33) التوحید: ص 239 ح 1، معانی الأخبار: ص 40 ح 1 کلاهما عن یزید بن الحسن عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 84 ص 131 ح 24.

34) الصحیفة السجّادیّة: ص 35 الدعاء 5.

35) مصباح المتهجّد: ص 165، البلد الأمین: ص 47، بحار الأنوار: ج 87 ص 259 ح 63.

36) الکافی: ج 2 ص 10 ح 2، علل الشرائع: ج 1 ص 11 ح 4، الاختصاص: ص 333، مختصر بصائر الدرجات: ص 156 کلّها عن حبیب السجستانی، بحار الأنوار: ج 5 ص 227 ح 5.

37) الصَّعْقُ: أن یُغشى على الإنسان من صوت شدید یسمعه (النهایة: ج 3 ص 32).

38) الکافی: ج 1 ص 88 ح 3، التوحید: ص 173 ح 2 کلاهما عن أبی بصیر و ص 141 ح 6 عن عبد الأعلى عن الإمام الکاظم علیه السلام ‌نحوه، بحار الأنوار: ج 4 ص 298 ح 27 وراجع الکافی: ج 8 ص 31 ح 5.

39) المائدة: 18.

40) المائدة: 120.

41) الفرقان: 2.

42) فاطر: 13، الزمر: 6.

43) تحف العقول: ص 37 وص 231 عن الإمام الحسن علیه السلام، التوحید: ص 361 ح 7، مختصر بصائر الدرجات: ص 134 کلاهما عن سلیمان بن جعفر الجعفری عن الإمام الرضا علیه السلام، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 144 ح 48 عن سلیمان بن جعفر الحمیری عن الإمام الرضا علیه السلام، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام: ص 409 عن العالم علیه السلام عن الإمام الحسین علیه السلام، الاحتجاج: ج 2 ص 399 ح 305، الاختصاص: ص 198 کلاهما عن الإمام الرضا علیه السلام‌ وفیها «هو المالک لما ملّکهم»، بحار الأنوار: ج 77 ص 140 ح 22.

44) صحیح مسلم: ج 4 ص 2273 ح 3، سنن الترمذی: ج 4 ص 572 ح 2342 وج 5 ص 447 ح 3354، سنن النسائی: ج 6 ص 238 نحوه، مسند ابن حنبل: ج 5 ص 500 ح 16322، المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 582 ح 3969 وج 4 ص 358 ح 7913، السنن الکبرى: ج 4 ص 101 ح 7101 کلّها عن مطرف عن أبیه؛ الأمالی للطوسی: ص 519 ح 1141 عن هارون بن عمرو المجاشعی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلى الله علیه و آله، تنبیه الخواطر: ج 1 ص 156 نحوه، بحار الأنوار: ج 73 ص 138 ح 6.

45) نهج البلاغة: الحکمة 404.

46) جامع الأخبار: ص 202 ح 492.

47) أعلام الدین: ص 269 عن عیسى بن موسى، بحار الأنوار: ج 103 ص 16 ح 74.

48) مشکاة الأنوار: ص 563 ح 1901 عن عنوان البصری، بحار الأنوار: ج 1 ص 225 ح 17.

49) الحشر: 23. راجع: الجمعة: 1.

50) طه: 114.

51) الاقبال: ج 1 ص 239 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق علیه السلام، جمال الاُسبوع: ص 126 من دون إسناد إلى المعصوم، بحار الأنوار: ج 98 ص 11 ح 2.

52) مسند ابن حنبل: ج 3 ص 550 ح 10388، المستدرک على الصحیحین: ج 4 ص 306 ح 7724 کلاهما عن أبی هریرة، کنز العمّال: ج 10 ص 380 ح 29887.

53) صحیح مسلم: ج 3 ص 1688 ح 21 عن أبی هریرة، مسند ابن حنبل: ج 3 ص 194 ح 8182، کنز العمّال: ج 16 ص 426 ح 45245.