الظَّاهر والباطن لغةً
«الظَّاهر» اسم فاعل من مادّة «ظهر» وهو یدلّ على قوّة وبروز، ومن ذلک ظهر الشیء، یظهر ظهورا، فهو ظاهر، إِذا انکشف وبرز؛ ولذلک سمّی وقت الظهر والظهیرة، وهو أَظهر أَوقات النهار و أَضوؤها، والأَصل فیه ظهر الإنسان وهو خلاف بطنه، وهو یجمع البُروز والقوّة(1)
و «الباطن» اسم فاعل من مادّة «بطن» وهو خلاف الظهر والانکشاف. باطن الأَمر: دَخْلَتُه، خلاف ظاهره.(2)
الظَّاهر والباطن فی القرآن والحدیث
لقد ورد کلّ من الظَّاهر والباطن فی القرآن الکریم مرة واحدة: «هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ وَ اَلظّاهِرُ وَ اَلْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(3)، وقد استُنبط فی الأَحادیث من ظهور اللّه
فصل سى و نهم
ظاهر، باطن
واژهشناسى «ظاهر» و «باطن»
صفت «ظاهر»، اسم فاعل از مادّه ی «ظهر» است که بر نیرومندى و آشکار شدن دلالت دارد و هنگامى به کار مىرود که چیزى هویدا گردد. ظُهر و ظَهیره نیز، از همین رو نامگذارى شدهاند و آشکارترین و روشنترین وقت روزند و اصل در آن، ظَهر (پشت) انسان است که بر خلاف بطن (شکم) است و آشکارى و نیرومندى را نشان مىدهد.
و «باطن»، اسم فاعل از مادّه ی «بطن» است که بر خلاف آشکار شدن و هویدا گشتن است. باطن هر چیز، یعنى اندرون آن، بر خلاف ظاهر (بیرون) آن.
ظاهر و باطن، در قرآن و حدیث
در قرآن کریم، ظاهر و باطن، هر کدام، یک بار وارده شدهاند: «اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چیز، داناست».
تعالى معنى سلطانه وقهره وغلبته على المخلوقات تارة، ومعنى ظهوره على القوى المدرکه للإنسان عن طریق الآثار وعلامات التدبیر تارة أُخرى، حیث ینطبق هذان المعنیان على مفهوم القوّة والبروز المذکورین فی اللّغة لکلمة «ظهر».
أَمّا صفة البطون للّه، فقسم من الأَحادیث، یقول إِنّها تعنی علم اللّه ببواطن الأُمور، وقسم منها فسّرها بعجز الفکر البشریّ عن الإحاطة بالذات الإلهیّة.
إنّ السؤال الذی یمکن أَن یُثار حول هاتین الصفتین وکیف تُطلَق هاتان الصفتان المتضادتان على اللّه فی آنٍ واحدٍ؟ یقول أَمیر المؤمنین علیّ علیه السلام فی الجواب عن هذا السؤال ما مضمونه: «إنّ حیثیّة الظهور هی غیر حیثیّة البطون، و أَنّ اللّه سبحانه ظاهر على العقول من حیث أَفعاله، لکنّه باطن عنها من حیث ذاته، ولا یتیسّر للإنسان بقواه المدرکة أَن یُحیط بالذات الإلهیّة».
لقد أَشار بعض الأَحادیث إِلى المعانی الخاطئة لصفتی الظهور والبطون أَیضا، فمثلاً ظهور اللّه لیس بمعنى إِمکان رؤیته الحسّیّة، کما إِنّه لا یحاذی شیئا، وبطون اللّه لیس بمعنى اللطافة والدخول فی شیء والاختفاء فیه.
39 / 1
صِفَةُ ظُهورِهِ وبُطونِهِ
4820. رسول اللّه صلى الله علیه و آله: هُوَ الظّاهِرُ فَوقَ کُلِّ شَیءٍ، وهُوَ الباطِنُ دونَ کُلِّ شَیءٍ، وهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ.(4)
و در احادیث، گاه از ظهور خداى متعال، معناى تسلّط و چیرگى و غلبه ی او بر آفریدهها برداشت مىشود و گاه دیگر، معناى آشکار بودن او بر قواى ادراکى انسان، از رهگذر آثار و نشانههاى تدبیر. این دو معنا، با مفهوم نیرومندى و بروز (آشکار شدن) سازگارند که در لغت، براى واژه ی «ظهر» یاد شده است.
امّا درباره ی «باطن بودن خدا»، بخشى از احادیث، گویاى آن هستند که مراد از آن، علم خدا به بواطن امور است و گروهى از آنها این صفت را به ناتوانىِ اندیشه ی انسانى از احاطه به ذات الهى، تفسیر کردهاند.
پرسشى که درباره ی این دو صفت ممکن است مطرح شود، آن است که چگونه این دو صفت متضاد، همزمان بر خدا اطلاق مىشوند؟
امیر مؤمنان على علیه السلام در پاسخ این پرسش، چنین مضمونى مىفرماید: «حیثیت ظهور، غیر از حیثیت بطون است و خداى سبحان از حیث افعالش، بر خردها ظاهر (آشکار) است؛ امّا از حیث ذاتش، از آنها باطن (پوشیده) است و آدمى نمىتواند با قواى ادراکىِ خود، بر ذات الهى احاطه یابد».
برخى احادیث، به معانى نادرست دو صفت ظهور و بطون نیز اشاره کردهاند. براى نمونه، ظهور خدا به معناى امکان رؤیت حسّى خدا نیست، چنان که او در برابر چیزى قرار نمىگیرد. باطن بودن خدا نیز به معناى لطافت و دخول در چیزى و پنهان شدن در آن نیست.
39 / 1
ویژگى ظاهر و باطن بودن او
4820. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اوست ظاهرِ فراتر از همه چیز و اوست باطنِ نزدیک به همه چیز و او به همه چیز داناست.
4821. عنه صلى الله علیه و آله- فِی الدُّعاءِ-: أَنتَ الظّاهِرُ فَلَیسَ فَوقَکَ شَیءٌ، و أَنتَ الباطِنُ فَلَیسَ دونَکَ شَیءٌ.(5)
4822. عنه صلى الله علیه و آله: هُوَ الظّاهِرُ فَوقَ کُلِّ شَیءٍ ولَیسَ فَوقَهُ شَیءٌ، وهُوَ الباطِنُ دونَ کُلِّ شَیءٍ ولَیسَ دونَهُ شَیءٌ، وهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ.(6)
4823. الإمام علیّ علیه السلام: الظّاهِرُ فَلا شَیءَ فَوقَهُ، وَالباطِنُ فَلا شَیءَ دونَهُ.(7)
4824. عنه علیه السلام: هُوَ الظّاهِرُ عَلَیها بِسُلطانِهِ وعَظَمَتِهِ، وهُوَ الباطِنُ لَها بِعِلمِهِ ومَعرِفَتِهِ.(8)
4825. عنه علیه السلام: الظّاهِرُ عَلى کُلِّ شَیءٍ بِالقَهرِ لَهُ.(9)
4826. عنه علیه السلام: الَّذی بَطَنَ مِن خَفِیّاتِ الأُمورِ، وظَهَرَ فِی العُقول بِما یُرى فی خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبیرِ.(10)
4827. عنه علیه السلام: الظّاهِرُ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ.(11)
4828. عنه علیه السلام: الظّاهِرُ بِعَجائِبِ تَدبیرِهِ لِلنّاظِرینَ، وَالباطِنُ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَن فِکرِ المُتَوَهِّمینَ.(12)
4821. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- در دعا-: تویى ظاهر که فراتر از تو چیزى نیست و تویى باطن که نزدیکتر از تو [به اشیا] چیزى نیست.
4822. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اوست ظاهرِ فراتر از همه چیز و چیزى بالاتر از او نیست و اوست باطنِ نزدیک به همه چیز و چیزى نزدیکتر از او نیست و او به همه چیز داناست.
4823. امام على علیه السلام: ظاهر است و چیزى فراتر از او نیست و باطن است و چیزى نزدیکتر از او نیست.
4824. امام على علیه السلام: اوست ظاهر آنها (چیره بر آفریدهها) با تسلّط و سترگىِ خود، و اوست باطن آنها (عالم به درونشان) با دانش و شناخت خود.
4825. امام على علیه السلام: ظاهر بر همه چیز است، با چیرگى بر آن.
4826. امام على علیه السلام: کسى است که از امور نهانى، باطن شده(13) و با آنچه از نشانههاى تدبیر در آفریدههایش دیده مىشود، بر خردها ظاهر گشته است.
4827. امام على علیه السلام: ظاهر است بر دلهاى ایشان (مردمان) با برهان خود.
4828. امام على علیه السلام: با شگفتىهاى تدبیر خود، براى نگرندگان، ظاهر است و با شکوه عزّتمندىِ خود، از اندیشه ی اندیشمندان، پوشیده است.
4829. عنه علیه السلام: الحَمدُ للّهِِ الَّذی لَم تَسبِق لَهُ حالٌ حالاً، فَیَکونَ أَوَّلاً قَبلَ أَن یَکونَ آخِرا، ویَکونَ ظاهِرا قَبلَ أَن یَکونَ باطِنا… کُلُّ ظاهِرٍ غَیرُهُ باطِنٌ، وکُلُّ باطِنٍ غَیرُهُ غَیرُ ظاهِرٍ.(14)
4830. عنه علیه السلام: لا یُجِنُّهُ(15) البُطونُ عَنِ الظُّهورِ، ولا یَقطَعُهُ الظُّهورُ عَنِ البُطونِ، قَرُبَ فَنَأى، وعَلا فَدَنا، وظَهَرَ فَبَطَنَ، وبَطَنَ فَعَلَنَ.(16)
4831. الإمام الرضا علیه السلام: و أَمَّا الظّاهِرُ فَلَیسَ مِن أَجلِ أَنَّهُ عَلاَ الأَشیاءَ بِرُکوبٍ فَوقَها وقُعودٍ عَلَیها وتَسَنُّمٍ لِذُراها، ولکِن ذلِکَ لِقَهرِهِ ولِغَلَبَتِهِ الأَشیاءَ وقُدرَتِهِ عَلَیها، کَقَولِ الرَّجُلِ: ظَهَرتُ عَلى أَعدائی و أَظهَرَنِی اللّهُ عَلى خَصمی، یُخبِرُ عَنِ الفَلجِ وَالغَلَبَةِ، فَهکَذا ظُهورُ اللّهِ عَلَى الأَشیاءِ.
ووَجهٌ آخَرُ أَنَّهُ الظّاهِرُ لِمَن أَرادَهُ، ولا یَخفى عَلَیهِ شَیءٌ، و أَنَّهُ مُدَبِّرٌ لِکُلِّ ما بَرَأَ، فَأَیُّ ظاهِرٍ أظهَرُ و أَوضَحُ مِنَ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالى؟ لِأَنَّکَ لا تَعدَمُ صَنعَتَهُ حَیثُما تَوَجَّهَت، وفیکَ مِن آثارِهِ ما یُغنیکَ، وَالظّاهِرُ مِنّا البارِزُ بِنَفسِهِ وَالمَعلومُ بِحَدِّهِ، فَقَد جَمَعَنَا الاِسمُ ولَم یَجمَعنَا المَعنى.
و أَمَّا الباطِنُ فَلَیسَ عَلى مَعنَى الاِستِبطانِ لِلأَشیاءِ؛ بِأَن یَغورَ فیها، ولکِن ذلِکَ مِنهُ عَلى استِبطانِهِ لِلأَشیاءِ عِلما وحِفظا وتَدبیرا، کَقولِ القائِلِ: أَبطَنتُهُ، یَعنی خَبَرتُهُ وعَلِمتُ مَکتومَ سِرِّهِ، وَالباطِنُ مِنَّا الغائِبُ فِی الشَّیءِ المُستَتِرُ، وقَد جَمَعَنَا الاِسمُ وَاختَلَفَ المَعنى.(17)
4829. امام على علیه السلام: ستایش، از آنِ خدایى است که او را حالتى از حالتى پیشى نگرفته، تا پیش از آن که آخر باشد، اوّل گردد و پیش از آن که باطن باشد، ظاهر گردد…. هر آشکارى جز او باطن است و هر باطنى جز او ناپدیدار.
4830. امام على علیه السلام: باطن بودن ظاهر بودنِ، او را نمىپوشاند و ظاهر بودن، او را از باطن بودن جدا نمىسازد. نزدیک شد و [در همان حالْ] دور گشت، بلندمرتبه شد و نزدیک گشت، ظاهر شد و [در همان حالْ] باطن گشت، باطن شد و [در همان حالْ] هویدا گشت.
4831. الإمام الرضا علیه السلام: و امّا ظاهر [بودنِ خدا] از آن رو نیست که او بر اشیا، با درآمدن بر فراز آنها و نشستن بر روى آنها و بلندى یافتن بر اوج آنها، برترى یافته باشد؛ بلکه آن به دلیل چیرگى و غلبه ی او بر اشیا و توانایىِ او بر آنهاست، چون گفتار کسى که مىگوید: «ظهرتُ على أعدائى و أظهرنى اللّهُ على خصمى؛ بر دشمنانم چیره شدم و خدا مرا بر دشمنم چیره ساخت» که از پیروزى و چیرگى خبر مىدهد. ظهور خدا بر اشیا، بدین سان است.
و وجه دیگر، آن که: او ظاهر است بر کسى که او را بجوید، و چیزى بر او پوشیده نمىماند، و او تدبیر کننده ی هر چیزى است که آفریده. پس کدام ظاهرى آشکارتر و روشنتر از خداى والا و بلندپایه است؟ زیرا تو به هر جا رو کنى، ساختههاى او را مىیابى و نشانهاى او در [وجود] تو، تو را بىنیاز مىکنند. امّا ظاهر، در مورد ما [به معناى] آشکار به ذات خود و معلوم به حدّ خود است. پس [خدا و ما] در نامْ اشتراک داریم؛ ولى در معنا مشترک نیستیم.
و امّا باطن [بودنِ خدا] به معناى رفتن به درونِ اشیا نیست به این که در بن آنها فرو رود؛ بلکه باطن بودن درباره ی خدا [به معناى] راه یافتن به درون اشیا از نظر دانش، نگهدارى و تدبیر است. مانند سخن گوینده: «أبطنتُهُ؛ از آن آگاه شدم و راز نهان آن را دانستم»؛ امّا باطن در مورد ما پنهان در شىء پوشیده است و [خدا و ما] در نامْ اشتراک داریم؛ ولى معنا متفاوت است.
39 / 2
ما لا یُوصَفُ ظُهورُهُ وبُطونُهُ بِهِ
4832. الإمام علیّ علیه السلام: الظّاهِرُ لا بِرُؤیَةٍ، وَالباطِنُ لا بِلَطافَةٍ.(18)
4833. عنه علیه السلام: الظّاهِرُ لا یُقالُ «مِمَّ»، وَالباطِنُ لا یُقالُ «فیمَ».(19)
4834. عنه علیه السلام: الباطِنُ لا بِاجتِنانٍ(20)، وَالظَّاهِرُ البائِنُ لا بِتَراخی مَسافَةٍ.(21)
4835. عنه علیه السلام: باطِنٌ لا بِمُداخَلَةٍ، ظاهِرٌ لا بِمُزایَلَةٍ.(22)
4836. عنه علیه السلام: الباطِنُ لا بِاجتِنانٍ، الظّاهِرُ لا بِمُحاذٍ.(23)
4837. الإمام الرضا علیه السلام: ظاهِرٌ لا بِتَأویلِ المُباشَرَةِ، مُتَجَلٍّ لا بِاستِهلالِ رُؤیَةٍ، باطِنٌ لا بِمُزایَلَةٍ.(24)
راجع: ص 414 (الفصل السادس والأربعون: الغائب).
39 / 2
آنچه ظاهر و باطن بودنِ خدا، به آن نیست
4832. امام على علیه السلام: [خداوند متعال] ظاهر است، نه به دیدن و باطن است، نه به لطافت.
4833. امام على علیه السلام: [خداوند متعال] ظاهر است؛ امّا گفته نمىشود: «از چیست؟» و باطن است؛ امّا نمىتوان گفت: «در چیست؟».
4834. امام على علیه السلام: [خداوند متعال] باطن است، نه به سبب پوشیده بودن و ظاهر و جداست، امّا نه به دورىِ مسافت.
4835. امام على علیه السلام: [خداوند متعال] باطن است، نه به داخل شدن [در چیزى]؛ ظاهر است، نه به جدایى [از چیزى].
4836. امام على علیه السلام: [خداوند متعال] باطن است، نه به سبب پوشیده بودن؛ ظاهر است، نه به در برابر [ادراک] قرار گرفتن.
4837. امام رضا علیه السلام: [خداوند متعال] ظاهر است، نه به معناى مباشرت، پدیدار است، نه به پدیدارى از جهت دیدن و باطن است، نه به جدایى.
ر. ک: ص 415 (فصل چهل و ششم: غائب).
1) معجم مقاییس اللغة: ج 3 ص 471.
2) معجم مقاییس اللغة: ج 1 ص 259.
3) الحدید: 3.
4) العظمة: ص 55 ح 117 عن ابن عمر و أبی سعید وراجع الفردوس: ج 5 ص 525 ح 8973 وکنز العمّال: ج 1 ص 237 ح 1188.
5) صحیح مسلم: ج 4 ص 2084 ح 61، سنن أبی داوود: ج 4 ص 312 ح 5051، سنن الترمذی: ج 5 ص 47 ح 3400، سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1275 ح 3873، مسند ابن حنبل: ج 3 ص 325 ح 8969 وص 371 ح 9258 کلّها عن أبی هریرة، کنز العمّال: ج 2 ص 194 ح 3715؛ الکافی: ج 2 ص 504 ح 6، تهذیب الأحکام: ج 3 ص 71 ح 229 کلاهما عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج 93 ص 221 ح 4.
6) الفردوس: ج 5 ص 525 ح 8973 عن أبی سعید، کنز العمّال: ج 1 ص 237 ح 1188؛ بحار الأنوار: ج 94 ص 180 ح 7.
7) نهج البلاغة: الخطبة 96، الدروع الواقیة: ص 82 عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج97 ص136 ح4.
8) نهج البلاغة: الخطبة 186، الاحتجاج: ج 1 ص 478 ح 116، بحار الأنوار: ج 77 ص 313 ح 14.
9) الکافی: ج 1 ص 142 ح 7، التوحید: ص 33 ح 1 کلاهما عن الحارث الأعور، بحار الأنوار: ج 4 ص 266 ح 14.
10) الکافی: ج 1 ص 141 ح 7، التوحید: ص 31 ح 1 کلاهما عن الحارث الأعور، بحار الأنوار: ج 4 ص 265 ح 14 وج 87 ص 59 ح 13 نقلاً عن فلاح السائل والطبعة التی بأیدینا خالیة عن هذا.
11) نهج البلاغة: الخطبة 108.
12) نهج البلاغة: الخطبة 213، بحار الأنوار: ج 4 ص 319 ح 45.
13) یعنى باطن امور پنهان را ادراک کرده و دانش او به آنها راه یافته است، یا آن که کُنه و حقیقت خداى متعال، پوشیدهتر و پنهانتر از امور نهانى است (مرآة العقول: ج 2 ص 106).
14) نهج البلاغة: الخطبة 65.
15) جَنَّ الشیءَ یَجُنّه: سَتَره (لسان العرب: ج 13 ص 92).
16) نهج البلاغة: الخطبة 195.
17) الکافی: ج 1 ص 122 ح 2، التوحید: ص 189 ح 2، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 148 ح 50 وفیهما «والباطن منّا بمعنى الغائب» بدل «والباطن منّا الغائب» وکلاهما عن الحسین بن خالد، الاحتجاج: ج 2 ص 358 ح 282 نحوه، بحار الأنوار: ج 4 ص 178 ح 5.
18) نهج البلاغة: الخطبة 152.
19) نهج البلاغة: الخطبة 163.
20) الاجتنان: الاستتار؛ أی أنّه باطن بمعنى أنّ العقول والأفهام لا تصل إلى کنهه لا باستتار بستر وحجاب، أو علم البواطن لا بالدخول فیها والاستتار بها (بحار الأنوار: ج 4 ص 286).
21) الکافی: ج 1 ص 140 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبة عن الإمام الصادق علیه السلام.
22) تحف العقول: ص 63.
23) التوحید: ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید الجرجانی.
24) التوحید: ص 37 ص 2، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 151 ح 51 وفیه «باستقلال» بدل «باستهلال» وکلاهما عن محمّد بن یحیى بن عمر بن علی بن أبی طالب علیه السلام والقاسم بن أیّوب العلوی، الأمالی للمفید: ص 255 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری، الأمالی للطوسی: ص 23 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری، الاحتجاج: ج 2 ص 362 ح 283، بحار الأنوار: ج 4 ص 229 ح 3.