البصیر لغةً
«بصیر» فعیل بمعنى الفاعل مشتقّ من مادّة «بصر» و هو أَصلان أَحدهما: العلم بالشیء، و الآخر الغلظة، و البصیر مشتقّ من الأَصل الأَوّل بمعنى العالم(1).
و البصر بمعنى النُّور، و مبصرة یعنی مضیئة مشتقّة من الأَصل الأَوّل؛ لأَنّ النور مصدر العلم و العلم نوع من الإضاءة(2). و یبدو أَنّ السبب فی إِطلاق البصر على العین هو أَنّ العین من أَهمّ طرق العلم، و على هذا الأَساس البصیر یعنی العالم، و لا ضرورة فی استعمال البصر و البصیر بمعنى الرؤیة بالعین و البصیرة هی من مشتقات مادّة «البصر» أَیضا، و تستعمل بمعنى الحجّة، و الفطنة، و العبرة، و العقیدة الدینیّة الصحیحة، و لا تلاحظ الرؤیة بالعین فی هذه المعانی(3).
یقول ابن الأَثیر: فی أَسماء اللّه تعالى «البصیر»، هو الذی یشاهد الأَشیاء کلّها
واژهشناسى «بصیر»
صفت «بصیر (بینا)»، بر وزن فعیل به معناى فاعل، برگرفته از مادّه ی «بصر» است که دو اصل معنایى دارد: یکى، آگاهى به یک چیز و دیگرى، خشونت (درشتى). بصیر، برگرفته از اصل نخست به معناى عالم (آگاه) است.
واژه «بَصَر» به معناى نور و «مُبصِرة»، یعنى روشنگر، از اصل نخست برگرفته شدهاند؛ زیرا نور، منبع علم است و علم، گونهاى از روشنایى است. چنین مىنماید که سبب اطلاق «بصر» به چشم نیز آن است که چشم، از مهمترین راههاى علم است. بر این پایه، «بصیر» به معناى عالم است. ضرورتى ندارد که هر گاه بصر و بصیر به کار مىرود، رؤیت با چشم مقصود باشد. بصیرت نیز از برگرفتههاى ماده ی «بصر» است و به معناى حجّت، زیرکى، عبرت و عقیده ی درست دینى به کار مىرود و رؤیت با چشم، در این معانى لحاظ نمىشود.
ابن اثیر مىگوید: در نامهاى خداوند والا مرتبه، «بصیر» به معناى کسى است که همه ی اشیاى آشکار
ظاهرها و خافیها بغیر جارحة، و البصر عبارة فی حقّه عن الصفة التی ینکشف بها کمال نعوت المبصرات(4).
البصیر فی القرآن و الحدیث
ورد مضمون «إِنَّ اَللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» تسع عشرة مرّةً فی القرآن الکریم،(5).و مضمون «سَمِیعٌ بَصِیرٌ» أحد عشر مرّة،(6) و مضمون «خَبِیرٌ بَصِیرٌ» خمس مرات،(7) و مضمون «إِنَّ اَللّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ» أربع مرّات،(8) و مضمون «کانَ رَبُّکَ بَصِیراً» مرة واحدة،(9) و مضمون «کُنْتَ بِنا بَصِیراً» مرة واحدة،(10) و مضمون «إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیراً» مرّة واحدة،(11) و مضمون «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ» مرّة واحدة.(12).
إِنّ هذه الآیات تدلّ على ملاحظتین أَساسیتین:
الأُولى: إِثبات صفة «البصیر» للّه.
و الثانیة: إِطلاق هذه الصفة و تعلّقها بکلّ شیء و منها العباد و أَعمالهم.
و بیّنت الأَحادیث نقاطا متعدّدة حول صفة «البصیر»، و ینصّ بعضها على أَنّ کَون اللّه بصیرا لا یعنی إِدراک الأَشیاء بإحدى الحواسّ الخمس، أَی: العین: «بَصیرٌ لا یوصَفُ بِالحاسَّةِ»(13). و ینفی بعض الأَحادیث کلّ آلةٍ لبصر اللّه سبحانه: «بَصیرٌ لا
و نهان را بدون اندام مشاهده مىکند و «بصر» در حقّ او، عبارت از ویژگىاى است که با آن، کمال اوصاف اشیاى دیده شده، آشکار مىشود.
بصیر، در قرآن و حدیث
مضمون «خدا به آنچه مىکنید، بیناست»، نوزده بار در قرآن کریم به کار رفته و مضمون «شنواى بینا»، یازده بار و مضمون «آگاه بینا» پنج بار و مضمون «خداوند، به بندگان، بیناست»، چهار بار. مضمونهاى «پروردگار تو بیناست» و «تو بر احوال ما بینایى» و «پروردکارش بر احوال او بینا بود» و «او به هر چیزى بیناست»، نیز هر کدام یک بار به کار رفتهاند.
این آیات، بیانگر دو نکته ی اساسىاند: یکى، اثبات صفت «بصیر» براى خدا، و دیگرى، مطلق بودن این صفت و تعلّق آن به همه چیز، از جمله بندگان و کردارهاى ایشان.
احادیث، نکات متعدّدى درباره ی صفت «بصیر» بیان کردهاند. به تصریح برخى از احادیث، بینا بودن خدا، به معناى ادراک اشیا با یکى از حواسّ پنجگانه، یعنى چشم، نیست: «بیناست، امّا به داشتن حسْ وصف نمىشود».
و برخى احادیث، هر گونه ابزارى را براى بینا بودن خداوند، نفى مىکند: «بیناست، نه به ابزارى».
پارهاى از احادیث، بینا بودن خدا را به دانش مطلق وى به اشیاى دیدنى تفسیر کردهاند: «خداوند والا و بلندمرتبه، به این نامها نامیده مىشود؛ زیرا چیزى از آنچه که دیدگان در نمىیابند، اعم از خُرد یا کلان یا ریز یا درشت، از او پنهان نمىمانَد و او را مانند آفریده، به سبب دیدن با چشم، بینا وصف نمىکنیم».
گروهى از احادیث، بصیر را صفت ذاتى دانستهاند:
بِأَداةٍ».(14). و فسّر قسم من الأَحادیث بصره تعالى بعلمه المطلق بالمبصرات: «إنّما یُسمّى تَبارَکَ و تَعالى بِهذِهِ الأَسماءِ؛ لِأَنَّهُ لا یَخفى عَلَیهِ شَیءٌ مِمّا لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ، مِن شَخصٍ صَغیرٍ أو کَبیرٍ؛ أو دَقیقٍ أو جَلیلٍ؛ و لا نَصِفُهُ بَصیرا بِمُلاحَظَةِ عَینٍ کَالمَخلوقِ»(15).
و ذهبت طائفة من الأَحادیث إِلى أَنّ البصیر صفة ذاتیّة:
«لَم یَزَلِ اللّهُ عزوجل رَبَّنا وَ العِلمُ ذاتُهُ و لا مَعلومَ، وَ السَّمعُ ذاتُهُ و لا مَسموعَ، وَ البَصَرُ ذاتُهُ و لا مُبصَرَ»(16).
البصیر من فروع علمه سبحانه و العلیم صفة ذاتیّة له.
9 / 1
صِفَةُ بَصَرِهِ
الکتاب
«وَ اَللّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ إِنَّ اَللّهَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْبَصِیرُ».(17).
«وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً».(9).
«إِنَّ اَللّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ».(18).
«وَ أَقِیمُوا اَلصَّلوةَ وَ ءاتُوا اَلزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».(19).
«إِنَّ اَللّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ».(20).
«إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ».(21).
«خداوند عزوجل، هماره خداوندگار ماست و در آن حال که هیچ دانستهاى نبود، دانش، ذاتىِ او بود و در آن حال که هیچ شنیده شدهاى نبود، شنوایى، ذاتىِ او بود و در آن حال که هیچ دیده شدهاى نبود، بینایى، ذاتىِ او بود».
بینا، از شاخههاى دانا بودن خداوند است و دانا، صفت ذاتىِ اوست.
9 / 1
ویژگى بینایى او
قرآن
«و خداوند، به حق حکم مىکند و کسانى که به جاى او مىخوانند، به چیزى حکم نمىکنند. همانا خداست که شنواى بیناست».
«و خداوندگار تو، همواره بینا بوده است».
«بىگمان، خداوند، به بندگانش آگاه [و] بیناست».
«و نماز بر پاى دارید و زکات بپردازید و آنچه از نیکى براى خودتان از پیش بفرستید، آن را نزد خدا مىیابید، که خداوند، به آنچه مىکنید، بیناست».
«خداوند، به بندگان بیناست».
«خداوند، به همه چیز بیناست».
الحدیث
4294. رسول اللّه صلى الله علیه و آله – فِی الدُّعاءِ-: یا مَن لا یَحجُبُهُ شَیءٌ عَن شَیءٍ.(22).
4295. الإمام علیّ علیه السلام: کُلُّ بَصیرٍ غَیرَهُ یَعمى عَن خَفِیِّ الأَلوانِ، و لَطیفِ الأَجسامِ.(23).
4296. عنه علیه السلام: بَصیرٌ إِذ لا مَنظورَ إِلَیهِ مِن خَلقِهِ.(24).
4297. الإمام الصادق علیه السلام – لَمّا سَأَلَهُ الزِّندیقُ: أَفَرَأَیتَ قَولَهُ: سَمیعٌ بَصیرٌ عالِمٌ؟ -: قالَ: إِنَّما یُسمّى – تَبارَکَ و تَعالى – بِهذِهِ الأَسماءِ؛ لِأَنَّهُ لا یَخفى عَلَیهِ شَیءٌ مِمّا لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ، مِن شَخصٍ صَغیرٍ أَو کَبیرٍ، أَو دَقیقٍ أَو جَلیلٍ، و لا نَصِفُهُ بَصیرا بِلَحظ عَینٍ کَالمَخلوقِ.(25).
4298. عنه علیه السلام: لَم یَزَلِ اللّهُ عزوجل ربَّنا… وَ البَصَرُ ذاتُهُ و لا مُبصَرَ… فَلَمّا أَحدَثَ الأَشیاءَ وَقَعَ… البَصَرُ عَلَى المُبصَرِ.(26).
4299. الإمام الکاظم علیه السلام – فِی الدُّعاءِ -: سُبحانَکَ اللّهُمَّ و بِحَمدِکَ… أَنتَ… بَصیرٌ لا یَرتابُ.(27).
4300. الإمام الرضا علیه السلام: قُلنا: إِنَّهُ بَصیرٌ لا بِبَصَرٍ؛ لِأَنَّهُ یَرى أَثَرَ الذَّرَّةِ السَّحماءِ(28) فی اللَّیلَةِ الظَّلماءِ عَلَى الصَّخرةِ السَّوداءِ، و یَرى دَبیبَ النَّملِ فِی اللَّیلَةِ الدَّجِیَّةِ، و یَرى مَضارَّها و مَنافِعَها و أَثَرَ سِفادِها و فِراخَها و نَسلَها، فَقُلنا عِندَ ذلِکَ: إِنَّهُ بَصیرٌ لا کَبَصَرِ خَلقِهِ.(29).
حدیث
4294. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله – در دعا -: اى آن که چیزى او را از چیزى پوشیده نمىدارد!
4295. امام على علیه السلام: هر بینایى جز او، از [دیدنِ] رنگهاى پنهان و جسمهاى ریز و باریک، نابیناست.
4296. امام على علیه السلام: بینا بود، آن گاه که هیچ نگریستهاى از آفریدگانش نبود.
4297. امام صادق علیه السلام – آن گاه که زندیق از ایشان پرسید: آیا ملاحظه کردهاى این سخن او را که: شنوا، بینا و داناست؟ -: جز این نیست که خداوند والا و بلندمرتبه، به این نامها نامیده مىشود؛ زیرا چیزى از آنچه دیدگان در نمىیابند، اعم از کوچک و بزرگ یا ریز و درشت، از او پنهان نمىمانَد، ولى او را مانند آفریده، به بیناى با چشم وصف نمىکنیم.
4298. امام صادق علیه السلام: خداوند عزوجل، هماره خداوندگار ماست…. و بینایى، ذاتىِ او بود، در آن حال که هیچ دیده شدهاى نبود…. پس آن گاه که اشیا را پدید آورْد… بینایى بر دیده شده، واقع شد.
4299. امام کاظم علیه السلام در – دعا -: خداوندا! تو را به پاکى مىستایم و به ستایش تو مىپردازم…. تو… بینایى هستى که به تردید نمىافتى.
4300. امام رضا علیه السلام: گفتیم که او بیناست، نه به چشم؛ زیرا او ردّ پاى مورچه ی ریز سیاه را در شب تاریک بر روى پاره سنگ سیاه مىبیند و خزش مورچه را در شب تار مىبیند و زیانهاى آن و سودهاى آن و اثر جفتگیرى آن و بچّهها و تبار آن را مىبیند. پس در آن هنگام، گفتیم که او بیناست، نه مانند بینایىِ آفریدگانش.
4301. عنه علیه السلام:… و هکَذَا البَصَرُ لا بِخَرتٍ مِنهُ أَبصَرَ، کَما أَنّا نُبصِرُ بِخَرتٍ منّا لا نَنتَفِعُ بِهِ فی غَیرِهِ، و لکِنَّ اللّهَ بَصیرٌ لا یَحتَمِلُ شَخصا مَنظورا إِلَیهِ، فَقَد جَمَعَنَا الاِسمُ وَ اختَلَفَ المَعنى.(30).
4302. عنه علیه السلام: إِنَّهُ یَسمَعُ بِما یُبصِرُ و یَرى بِما یَسمَعُ، بَصیرٌ لا بِعَینٍ مِثلِ عَینِ المَخلوقینَ، و سَمیعٌ لا بِمِثلِ سَمعِ السّامِعینَ، لکِن لَمّا لَم یَخفَ عَلَیهِ خافِیَةٌ مِن أَثَرِ الذَّرَّةِ السَّوداءِ عَلَى الصَّخرَةِ الصَّمّاءِ فِی اللَّیلَةِ الظَّلماءِ تَحتَ الثَّرى وَ البِحارِ، قُلنا: بَصیرٌ لا بِمِثلِ عَینِ المَخلوقینَ.(31).
4303. الإمام الجواد علیه السلام: کَذلِکَ سَمَّیناه بَصیرا؛ لِأَنَّهُ لا یَخفى عَلَیهِ ما یُدرَکُ بِالأَبصارِ، مِن لَونٍ أَو شَخصٍ أَو غَیرِ ذلِکَ، و لَم نَصِفهُ بِبَصَرِ لَحظَةِ العَینِ.(32).
9 / 2
ما لا یُوصَفُ بَصَرُهُ بِهِ
4304. الإمام علیّ علیه السلام: بَصیرٌ لا بِأَداةٍ.(33).
4301. امام رضا علیه السلام:… و بدین سان است بینایى [ِ- او]، نه به روزنهاى از او که [بدان] ببیند، آن گونه که ما به وسیله ی روزنهاى از ما که جز در دیدن، از آن بهره نمىبریم، مىبینیم؛ ولى خداوند، بیناست که کالبد نگریستهاى را بر نمىتابد.(34) پس ما و خدا در نام [بینا] اشتراک داریم و معنا [ى آن] ناهمسان است [؛ زیرا خداوند، ذاتا به دیدنىها علم دارد و ما به وسیله اندام حسّى، اشیا را مىبینیم].
4302. امام رضا علیه السلام: او مىشنود، با آنچه مشاهده مىکند و مىبیند، با آنچه مىشنود. بیناست، نه به دیدهاى مانند دیده ی آفریدگان و شنواست، نه مانند شنوایىِ شنوندگان؛ ولى از آن جا که هیچ نهانى از ردّ پاى مورِ ریزِ سیاه بر پاره سنگِ سخت در شب تار در زیر زمین و دریاها، از او پوشیده نمىمانَد، گفتیم که او بیناست، نه مانند دیده ی آفریدگان.
4303. امام جواد علیه السلام: آن گونه او را بینا نامیدیم؛ زیرا هر چیزى از رنگ یا کالبد یا جز آن که با دیدگان دریافت مىشود، بر او پوشیده نمىماند و او را به بینایىِ دیدن با چشم، وصف نکردیم.
9 / 2
آنچه بینایى او، بدان وصف نمىگردد
4304. امام على علیه السلام: [خداوند] بیناست، بى هیچ وسیلهاى.
4305. عنه علیه السلام: البَصیرُ لا بِتَفریقِ آلَةٍ.(35).
4306. عنه علیه السلام: بَصیرٌ لا یُوصَفُ بِالحاسَّةِ.(36).
4307. الإمام الرضا علیه السلام: و هکَذَا البَصَرُ لا بِخَرتٍ مِنهُ أَبصَرَ، کما أَنّا نُبصِرُ بِخَرتٍ مِنّا لا نَنتَفِعُ بِهِ فی غَیرِهِ.(37).
4305. امام على علیه السلام: [خداوند] بیناست، نه با پراکندن ابزار.(38).
4306. امام على علیه السلام: [خداوند] بینایى است که به داشتن حس، وصف نمىگردد.
4307. امام رضا علیه السلام: و بدین سان است بینایى [ِ- خداوند]، نه به روزنهاى از او که [بدان]ببیند، آن گونه که ما به وسیله ی روزنهاى از ما که جز در دیدن، از آن بهره نمىبریم، مىبینیم.
1) معجم مقاییس اللغة: ج 1 ص 253. راجع: الصحاح: ج 2 ص 591 و المصباح المنیر: ص 50.
2) المصباح المنیر: ص 50، لسان العرب: ج 4 ص 65.
3) لسان العرب: ج 4 ص 64.
4) النهایة: ج 1 ص 131.
5) البقرة: 96، 110، 233، 237، 265، آل عمران: 156، 163، المائدة: 71، الأنفال: 39، 72، هود: 112، سبأ: 11، فصّلت: 40، الحجرات: 18، الحدید: 4، الممتحنة: 3، التغابن: 2، الأحزاب: 9، الفتح: 24.
6) الإسراء:1، غافر:20، 56 الشورى:11، الحجّ: 61، 75، لقمان: 28، المجادلة: 1، النساء: 58، 134، الإنسان:2.
7) فاطر: 31، الشورى: 27، الإسراء: 17، 30، 96.
8) آل عمران: 15، 20، غافر: 44، فاطر: 45.
9) الفرقان: 20.
10) طه: 35.
11) الانشقاق: 15.
12) الملک: 19.
13) راجع: ص 378 ح 4306.
14) راجع: ص 376 ح 4304.
15) راجع: ص 374 ح 4297.
16) راجع: ص 374 ح 4298.
17) غافر: 20.
18) فاطر: 31.
19) البقرة: 110.
20) غافر: 44.
21) الملک: 20.
22) البلد الأمین: ص 411، المصباح للکفعمی: ص 348.
23) نهج البلاغة: الخطبة 65، بحار الأنوار: ج 4 ص 309 ح 37.
24) نهج البلاغة: الخطبة 1، الاحتجاج: ج 1 ص 474 ح 113، بحار الأنوار: ج 4 ص 247 ح 5.
25) بحار الأنوار: ج 3 ص 194 عن المفضّل بن عمر.
26) الکافی: ج 1 ص 107 ح 1، التوحید: ص 139 ح 1 کلاهما عن أبی بصیر، بحار الأنوار: ج 57 ص 161 ح 96.
27) بحار الأنوار: ج 95 ص 445 ح 1 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی و راجع: قصص الأنبیاءللراوندی: ص 123 ح 124.
28) السَّحماء: أی السوداء (لسان العرب: ج 12 ص 281).
29) التوحید: ص 252 ح 3، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 133 ح 28 و فیه «الدجنّة» بدل «الدجیّة»، الاحتجاج: ج 2 ص 356 ح 281 کلّها عن محمّد بن عبد اللّه الخراسانی، بحار الأنوار: ج 4 ص 176 ح 4.
30) الکافی: ج 1 ص 121 ح 2، التوحید: ص 188 ح 2، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 147 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد نحوه.
31) التوحید: ص 65 ح 18 عن الفتح بن یزید الجرجانی، بحار الأنوار: ج 4 ص 292 ح 21.
32) الکافی: ج 1 ص 117 ح 7، التوحید: ص 194 ح 7 و فیه «بنظر لحظ» بدل «ببصر لحظة»، الاحتجاج: ج 2 ص468 ح 321 و فیه «طرفة العین» بدل «لحظة العین» و کلّها عن أبی هاشم الجعفری، بحار الأنوار: ج 4 ص 154 ح 1.
33) الکافی: ج 1 ص 139 ح 4 عن الإمام الصادق علیه السلام و ص 140 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبة عن الإمام الصادق عنه علیهما السلام، التوحید: ص 308 ح 2 عن عبد اللّه بن یونس عن الإمام الصادق عنه علیهما السلام، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 151 ح 51 عن محمّد بن یحیى و القاسم بن أیّوب العلوی عن الإمام الرضا علیه السلام، الأمالی للمفید: ص 255 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری عن الإمام الرضا علیه السلام، الأمالی للطوسی: ص 23 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری عن الإمام الرضا علیه السلام، بحار الأنوار: ج 4 ص 229 ح 3.
34) یعنى بدون نیاز به نگریستن با چشم و داشتن صورت ذهنى از موجودات، به آنها بیناست. در عیون أخبار الرضا علیه السلام و التوحید، به جاى «لا یحتمل شخصا»، «لا یجهل شخصا» آمده است؛ یعنى: «از هیچ کالبدى ناآگاه نیست» (براى توضیح بیشتر، ر. ک: مرآة العقول: ج 2 ص 57، شرح اُصول الکافى، مازندرانى: ج 4 ص 52).
35) نهج البلاغة: الخطبة 152، التوحید: ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید الجرجانی عن الإمام الرضا علیه السلام، بحار الأنوار: ج 4 ص 285 ح 17.
36) نهج البلاغة: الخطبة 179، بحار الأنوار: ج 4 ص 53 ح 29.
37) الکافی: ج 1 ص 121 ح 2، التوحید: ص 188 ح 2، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 147 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد و فیهما «بجزء» بدل «بِخَرتٍ» فی کلا الموضعین.
38) منظور از پراکندن ابزار، گشودن چشم یا برانگیختن بینایى و پراکندن آن (نگاه افکندن) بر اشیاست (منهاج البراعة: ج 9 ص 178).