راستى اگر در نظام عجیبى که در مسأله ارتزاق موجودات مختلف از منابع طبیعى وجود دارد، بیندیشیم؛ نکات جالب و شگفتانگیزى از قدرت پروردگار بر ما روشن مىشود.
نخستین مطلبى که به نظر مىرسد این است که چرا مواد غذائى روى زمین با آنکه محدود است و انسانها و حیوانات، طىّ هزاران هزار سال از آنها استفاده کردهاند؛ کم نمىشود؟! چگونه این خوان نعمت بى دریغ که در همه جا گسترده است پایان نمىگیرد؟!
وقتى درست دقت مىکنیم مىبینیم مواد غذائى این جهان، شکل خاصّى دارد که اگر تا میلیونها میلیون سال از آن بهرهگیرى شود، سر سوزنى از آن کم نمىگردد؛ و این به خاطر گردش دورانى آن است. مثلًا آبها از دریا بخار مىشود و به صورت ابر و باران در مىآید، قسمتى از آب باران باز به دریا مىریزد، و قسمت دیگرى جزء بدن انسان و حیوانات و گیاهان شده و تبخیر مىگردد، و در فضا پخش مىشود، و مرتباً این گردش دورانى ادامه دارد.
درختان مواد غذائى زمین را مىگیرند و شاخ و برگ پیدا مىکنند، برگها مىریزد و مىپوسد و باز تبدیل به کود و مواد غذائى براى همان درختان مىشود.
حیوانات از مواد غذائى استفاده مىکنند و بعداً خاک مىشوند و جزء مواد غذائى زمین مىگردند.
انسان و حیوانات، با تنفّس خود، اکسیژن را گرفته و گاز کربن پس مىدهند؛ ولى درختان برعکس، گاز کربن را گرفته و اکسیژن پس مىدهند؛ و این مبادله دائماً تکرار مىشود. اینجا است که مىبینیم این سفره فناناپذیر الهى دائماً گسترده است و همه مخلوقات زنده بر سر این خوان نعمت، نشستهاند و روزى مىبنرد و کاستى ندارند.
چگونگى تهیه روزى براى حیوانات مختلف نیز عجیب است. بعضى گیاهان مواد غذایى و رطوبت را از زمین مىگیرند، بعضى از آب (گیاهان شناور) بعضى از هوا، و بعضى از طریق وابستگى به گیاهان دیگر. (مانند بعضى از پیچکها)
حیوانات اعماق دریاها در جائى زندگى مىکنند که مطلقاً گیاهى نمىروید؛ چرا که آخرین اشعّه نور آفتاب در اعماق ششصد تا هفتصد متر به کلّى محو مىشود و بعد از آن شبى ظلمانى و جاودانى بر آن دریا حاکم است؛ ولى خداوند روزى آنها را در سطح دریا طبخ و آماده مىکند و براى آنها به اعماق دریا مىفرستد. گیاهانى که در لابلاى امواج در مقابل نور آفتاب به صورت
بسیار زیاد پرورش مىیابند بعد از رسیدن و دادن سهمیه موجودات زنده سطح دریا، سنگین مىشود، و به اعماق دریا فرو مىروند؛ همچنین بقایاى موجودات زنده سطح دریا به صورت مائدههاى آسمانى به سوى موجودات زنده اعماق دریا فرستاده مىشود.
گاهى مرغان هوا را نصیب ماهى دریا مىکند، و گاه ماهیان دریا نصیب مرغان هوا! گاه گیاهان را غذاى حیوانات قرار مىدهد، و گاه حیوانات را غذاى گیاهان گوشتخوار! گاهى از باقیمانده و تفاله مزاحم غذاى یک موجود، غذاى لذیذى براى موجود دیگرى مىسازد! فىالمثل بعضى از نهنگهاى دریائى که بعد از تغذیه از ماهیان مختلف دریا، بقایاى آن در لابلاى دندانشان باقى مىماند؛ به ساحل مىآیند و دهان خود را که همچون غارى است باز مىگذارند.
دسته از پرندگان ساحلى وارد دهان آنها مىشوند و بقایاى گوشتها را از لابلاى دندانشان که غذاى لذیذى براى آنها محسوب مىشود بیرون مىکشند و مىخورند، و عملًا مسواک خوبى به دندانهاى این حیوان مىزنند. او هم در عالم همکارى ناسپاسى نمىکند، و تا آخرین پرنده از دهاناش بیرون نیاید دو فک خود را بر هم نمىنهد! وقتى برنامه تمام شد و او از مواد مزاحم رهایى یافت و پرندگان، شکمى از عزا درآوردند دهان برهم نهاده و راهى اعماق دریا مىشود! (1)
کوتاه سخن اینکه: هر قدر در این مسأله، باریکتر شویم؛ نکتههاى تازهاى در زمینه علم و حکمت آفریدگار، و تدبیرى که در زمینه ارزاق به کار رفته است عائدمان مىشود به گونهاى که احتمال هرگونه تصادف را از میان بر مىدارد.
کافى است به حال انسان در دورانهاى سه گانه جنینى، و شیرخوارگى، و غذاخورى بیندیشیم که چگونه خداوند در هریک از این سه مرحله حسّاس آنچه را که مناسب حال او بوده، بى کم و کاست در اختیارش نهاده است.
هنگامى که در شکم مادر است، از طریق سیستم پیچیده جفت و بند ناف و پیوند مستقیم با خون مادر؛ و بعد از تولّد، در آن زمانى که نه دندانى براى جویدن غذا دارد، و نه معده و رودههاى او آماده پذیرفتن غذاهاى خشن است، پستان پر از شیر مادر را در اختیار او مىگذارد، غذائى ملائم و مملوّ از تمام مواد حیاتى، نه سرد و نه گرم، نه زیاد شیرین و نه شور، نه محتاج جویدن و نهزیاد معده براى هضم کردن. و در مرحله سوّم، انواع غذاهاى مطبوع در اختیار او نهاده.
راستى اگر غذاها براى انسان یا سایر جانداران، مطبوع نبودند و مجبور بود همانند داروى تلخ از آنها استفاده کند؛ چه مشکل بزرگى در زندگى انسان روى مىداد؟! آیا غالب انسانها به خاطر عدم تغذیه صحیح نابود نمىشدند؟
از سوى دیگر، در انسان احساس گرسنگى و تشنگى قرار داده تا به صورت خودکار، به هنگام نیاز بدن به این دو مادّه حیاتى، به سوى آن جذب شود. فکر کنید اگر این احساس نبود چه مىشد؟!
چنانکه در حدیث معروف مفضّل، امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«اى مفضّل! درست بیندیش در کارهایى که در انسان قرار داده شده، از قبیل غذا خوردن و خوابیدن و آمیزش جنسى و تدبیرى که در آنها است. خداوند براى هریک از آنها در طبیعت آدمى، محرّک و انگیزهاى قرار داده، تا به سوى آن حرکت کند. گرسنگى انسان را به سوى غذائى مىفرستد که حیات بدن و قواماش در آن است، و خستگى، خواب را مىطلبد که راحت بدن و تجدید قوا در آن است، و شهوت جنسى او را به آمیزش جنسى دعوت مىکند که بقاى نوع آدمى در آن است.
هرگاه انسان، این محرّکات را نداشت و مىخواست از طریق تفکّر و به خاطر نیاز بدن به سراغ این امور برود؛ چیزى نمىگذشت که بر اثر کوتاهى در این امور هلاک مىشد. ولى خداوند بزرگ براى هریک از این نیازمندىهاى
مهم و ضرورى محرّکى در طبع آدمى آفریده که او را به سوى آنها مىراند.» (2)
به همین دلیل براى انسانهاى سالم، تمایل به نوعى از غذا، دلیل بر نیازمندى بدن به خصوص آن غذا است؛ و نیز به همین دلیل چنین اشخاصى، باید به این گونه تمایلات درونى پاسخ مثبت دهند. دانشمند معروف روسى پاولف مىگوید: «غذاى طبیعى و مفید، غذائى است که با اشتهاء و لذّت، صرف شود.» (3)
به همین دلیل، رژیم گرفتن در برابر غذاهایى که مورد علاقه انسان است براى یک انسان سالم، معنى ندارد؛ چرا که تمایل او به غذاها خود بهترین دلیل نیاز بدن به آنها است.
این چه تشکیلاتى است که این قدر حساب شده است که خودش نوع نیازمندى و سوخت و ساز خویش را تعیین مىکند؟ و به محض اینکه کمبودى رخ دهد؛ از طریق مخابرات مرموزاش، طبع آدمى را بیدار و به سراغ آن مىفرستد؟ آیا این گونه امور را مىتوان، حمل بر تصادف کرد؟ و آیا بدون عقل و تدبیر گستردهاى امکان چنین برنامه منظّمى وجود دارد؟!
1) فخررازى در تفسیر خود، ضمن اشاره کوتاهى به این موضوع، مىافزاید که روى سر این پرنده چیزى شبیه به خار است، گه اگر احیاناً تمساح تصمیم بر بلعیدن آن پرنده بگیرد آن خار او را آزار مىدهد! (تفسیر فخررازى، جلد 24، صفحه 11).
2) بحارالانوار، توحید مفضّل، جلد 3، صفحه 78 و 79.
3) اولین دانشگاه، جلد 4، صفحه 195.