جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ارزش این نظریه

زمان مطالعه: 2 دقیقه

1. کتاب مقدس، مانند همه گزاره‌هاى دینى، با زبان توده‌ى مردم سخن مى‌گوید، هرگز در مقام لغزگویى و معمّا سازى نیست. هرگاه در خود سخن قرینه‌اى بر نمادین بودن گزاره، باشد طبعا از آن پیروى خواهد شد و در غیر این صورت، چرا باید از اصول کلى در جهان مکالمه سرباز زنیم؟ چرا داستان توفان نوح را سمبلیک تلقى کنیم؟

آلستون در مقاله خود مى‌گوید: دیر زمانى است که تفاسیر سمبلیک از آموزه‌هاى دینى امرى است مرسوم، بسیارى از متفکران مسیحى داستان توفان نوح را به عنوان یک گزارش از اتفاقات واقعى تاریخى بلکه به عنوان طریقه‌اى سمبلیک جهت ارایه نکاتى که از نظر دینى مهم است تلقى نموده‌اند، مثل این که خدا افراد شرور را تنبیه خواهد کرد ولى تحت شرایطى از خود لطف و رحمت هم نشان خواهد داد. بسیارى از شیوه‌هاى سنتى سخن گفتن در مورد خدا را باید به عنوان شیوه‌هاى سمبلیک تلقى کرد.

2. این افراد با گزاره‌هاى کلامى به صورت گزینشى برخورد مى‌کنند به همه مى‌خواهند رنگ کنایى و نمادین ببخشند، جز یک گزاره و آن «خدا عین هستى» است که آن را ناظر به واقع مى‌دانند.

تیلیش که طرفدار سرسخت این نظریه است مى‌گوید: تنها یک گزاره حقیقى و غیر نمادین در باب هستى غایى مى‌توان بیان کرد و آن عبارت است از این که «خدا خود وجود (نفس هستى) است» تنها گزاره غیر نمادین درباره محکى و مرجع

نمادهاى دینى، همین گزاره است. اگر ما این گزاره را به معناى نمادین بگیریم دچار دور باطلى مى‌شویم که به موجب آن هیچ یک از گزاره‌هاى دینى را نمى‌توانیم تحلیل نماییم. این گزاره به منزله کلیدى براى گشودن راز این مجموعه و پیدا کردن راهى به سوى محکى نمادهاى دینى به طور مستقیم مى‌باشد.(1))1)

3. در جمله‌هاى کنایى، جمله از یک واقعیت عینى حکایت مى‌کند، ولى آن واقعیت مقصود نهایى متکلم نیست بلکه از این طریق مى‌خواهد ذهن مخاطب را به معنى لازم متوجه سازد، و جریان در شبانى و صخره بودن خدا و یا خداى مسیح چنین است ولى در این تفسیر، گزاره‌هاى کلامى، فاقد معنى بوده و فقط رمز معنى خاصى است، درست مانند پرچم کشور که نشانه استقلال کشور مى‌باشد، و گزاره‌هاى دینى رمز آرمان‌هاى اخلاقى مى‌باشند و چنین سخن گفتن بر خلاف اصول تفاهم با زبان است.

4. آورندگان وحى، و گویندگان گزاره‌هاى کلامى، هرگز از گزاره‌ها چنین تلقى نداشتند و تخیلات شاعرانه را به حریم وحى راه نمى‌دادند.

آلستون مى‌گوید: «طبق نظریه «سانتایانا«، هر آموزه دینى مشتمل بر دو جزء است یک هسته که از بینش ارزشى و یا اخلاقى تشکیل شده، و یک پوسته شاعرانه و یا تصویرى از آن، لذا این آموزه «جهان مادى مخلوق یک خداى انسان‌وار خیّر و متعال است» پوسته تصویرى از این بینش است که هر چیزى در جهان، بالقوه، براى غناى زندگى بشر قابل استفاده است.(2)

این نظریه، یک نظریه عصر جاهلى است که عرب جاهلى وحى الهى را شعر و تخیل تلقى مى‌کرد و مى‌گفت: «بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ اِفْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ…«

(انبیاء / 5) «گفته‌هاى پیامبر اسلام خوابهاى آشفته، آن را به دروغ به خدا بسته بلکه او شاعر خیالباف است«، چیزى که هست عرب جاهلى با حربه علمى مجهز نبوده

سخن خود را رو راست بدون پوشش علمى بیان مى‌کرد، ولى این متفکران، همان اندیشه جاهلانه را در قالب علمى ریخته و با حربه دانش روز به تبیین نظریه پرداخته‌اند.


1) زبان دین، ص 261.

2) دین در چشم اندازهاى نو، ص 51.