جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ارزشیابى نظریه ی عرفى شدن دین

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

از مطالعه ی مقاله ی گسترده ی نویسنده برمى‌آید که او با عینک رنگینى به دین نگاه

کرده و مى‌خواهد دین را به رنگ عینک خود ببیند، او به انگیزه براندازى دین، و حذف آن از جامعه دست به قلم برده و به صورت دلسوزانه مى‌خواهد ریشه ی دین را بزند، و نظام لائیک را به جاى نظام الهى قرار دهد.

او در اقامه ی دلایل، آن‌چنان آسمان و ریسمان را به هم پیوند مى‌دهد تا براى خود دلیل بر عرفى کردن دین پیدا کند که خواننده ی صاحب‌نظر را دچار شگفت مى‌کند.

او بسیارى از قوانین اسلام را نشانه ی عرفى بودن دین گرفته، که اصلا ارتباطى به آن ندارد، مثلا این‌که امروز مسألهی برده‌دارى وجود خارجى ندارد، نشانى از عرفى بودن دین است. آیا نبودن موضوع، نشانه ی عرفى بودن حکم است؟ ممکن است تشریع در دوره‌اى فاقد موضوع باشد و در دوره ی دیگر موضوع پیدا کند.

مثلا ولایت فقیه را نشانه ی عرفى بودن دین گرفته، در حالى‌که هیچ نوع ارتباطى با عرفى بودن دین (کنار نهادن دین از صحنه) ندارد، بلکه ولایت فقیه مایه ی حفظ اصول و فروع دین است و این ولایت در عصر پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه ی طاهرین علیهم السّلام نیز براى اقامه ی دین وجود داشته و اکنون نیز براى همان است.

در اینجا دامن سخن را کوتاه مى‌کنیم زیرا رسیدگى به جزئیات گفتار او ملال آور است و به قول گوینده:

اندکى با تو بگفتم غم دل، ترسیدم

که دل‌آزرده شوى ورنه سخن بسیار است