جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آیا جامعه هم روح دارد؟ (1)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

جانداران بر دو گونه‏اند: غالب آنها به صورت فردى زندگى مى‏کنند حتى صورت کوچک زندگى اجتماعى، یعنى زندگى خانوادگى در میان آنها نیست.

بعضى از آنها یک گام بیشتر گذارده و با جفت خود زندگى مشترکى دارند؛ ولى در این میان انواع کمى از حیوانات هستند که به صورت گروهى زندگى مى‏کنند؛ و بعضى از آنها نسبت به خود تمدّن پیشرفته‏اى دارند؛ مانند: زنبوران عسل، مورچه‏ها، موریانه‏ها و بعضى دیگر از حیوانات.

ولى این گروه (حیوانات اجتماعى) نیز داراى دو نوع کمبودند: نخست اینکه هرگز گروه‏هاى مختلف (مانند زنبوران دو تا چند کندو) ممکن نیست با هم زندگى مشترکى داشته باشند. دیگر اینکه زندگى اجتماعى آنها همواره به صورت یکنواخت است؛ یعنى زنبوران عسل امروز همانگونه زندگى مى‏کنند که در یک میلیون سال قبل زندگى داشتند.

تنها جاندارى که زندگى او به صورت دسته جمعى نامحدود و در حال پیشرفت و تکامل است نوع انسان مى‏باشد؛ و دلیل این وسعت و تحوّل حاکمیت علم و عقل بر زندگى اجتماعى او است.

در اینجا بحث‏هاى فراوانى است که اگر بخواهیم وارد آنها بشویم از شکل بحث تفسیرى خارج خواهیم شد. ولى یادآورى چند نکته لازم بنظر مى‏رسد:

1- سرچشمه تمایل انسان به زندگى اجتماعى چیست؟- در اینجا نظرات مختلفى است. آنچه صحیح‏تر به نظر مى‏رسد این است که مخلوطى است از انگیزه‏هاى غریزى و عاطفى و فکرى. عقل مى‏گوید تکامل تنها در سایه زندگى دسته جمعى ممکن است خواه تکامل معنوى باشد یا مادى. زیرا بدیهى است اگر هر فرد یا هر خانواده جدا از دیگران زندگى کند؛ نه این علوم و دانش‏ها پیدا مى‏شود، و نه این همه صنایع و اختراعات و اکتشافات. زیرا اینها همه با استفاده از تراکم نیروهاى فکرى و جسمانى حاصل شده؛ و هر نسل، تجارب خود را به نسل‏هاى دیگر منتقل ساخته، و از تراکم آنها این پدیده‏هاى بزرگ حاصل گردیده است.

از سوى دیگر، انسان انگیزه‏اى از درون خود و عواطف‏اش به سوى این زندگى مى‏یابد؛ از تنهایى رنج مى‏برد، و از گفتگو و نشست و برخاست با یاران همدل بزرگترین لذّت را احساس مى‏کند. زندان مجرد براى او بزرگترین شکنجه است، و تجربه دانشمندان ثابت کرده که تنهایى اگر ادامه یابد در مدّت کوتاهى موجب اختلالات روانى مى‏شود. اینها نشان مى‏دهد قطع نظر از منافع زندگى گروهى، انسان طبعاً علاقه‏مند به آن است.

2- اسلام زندگى اجتماعى بشر را به عنوان یکى از مهمترین اصول شناخته، و نه تنها در روابط سیاسى و اقتصادى که حتى در مسأله عبادت‏ها که رابطه خلق با خالق است آن را محترم شمرده، و براى عبادت‏هاى دسته جمعى (نماز جماعت، نماز جمعه و مراسم حج) ارزش بى‏نظیرى قائل شده است.

ترکیب نماز، و اذان و اقامه، همه دعوت به نماز دسته جمعى مى‏کند؛ و

ضمیرهاى جمع که در سوره حمد به کار رفته، و سلامى که در آخر نماز است، همه نشان مى‏دهد که نماز داراى روح اجتماعى است و انجام آن به صورت فرادى جنبه فرعى دارد.

در اسلام آنقدر به اجتماع و زندگى اجتماعى بشر اهمّیّت داده شده؛ که هرچه باعث اختلاف و پراکندگى است؛ (مانند: حسد، سخن چینى، غیبت، نفاق افکنى و …) از گناهان کبیره شمرده شده، و آنچه مایه صلح و صفا و اصطلاح میان مردم است؛ جزء برترین عبادات است.

3- تحقّق زندگى اجتماعى بشر مطلب ساده‏اى نیست؛ چرا که نیاز به تقسیم استعدادها، و جاذبه‏هاى مختلف فکرى و جسمانى، و برنامه‏ریزى دقیق، و تقسیم کار، و همچنین نیاز به هماهنگى و همدلى و الفت میان دل‏ها دارد؛ و مطابق همان تعبیرى که در تفسیر آیات آورده شد؛ افراد بشر همچون آجرها و سنگ‏ها و قطعات مختلف یک ساختمان هستند که تا وسیله چسب و پیوند مؤثّر در میان آنها نباشد؛ ساختمان با شکوهى از آن تشکیل نمى‏شود. در اینجا دست قدرت خداوند به یارى نوع انسان آمده، و برنامه‏ریزى دقیق را از نظر تألیف قلوب، و تقسیم استعدادهاى فکرى و جسمى و انواع ذوق‏ها و هنرها کرده، و نوع انسان را از مواهب عظیمى بهره‏مند نموده که بدون آن چرخ‏هاى اجتماعى بشرى هرگز گردش نخواهد کرد؛ و مجموعه این امور است که گاهى از آن به روح اجتماع، تعبیر مى‏شود؛ وگرنه مى‏دانیم اجتماع روح خاصّى غیر از آنچه گفته شد، ندارد.

راستى چه کسى این روح اجتماعى را با تمام ویژگى‏هایش براى حرکت دادن انسان در مسیر تکامل ایجاد کرده است؟ آیا طبیعت کور و کر و فاقد عقل و شعور مى‏تواند این برنامه‏ریزى، این مودّت و رحمت، این سکینه و آرامش، این نطفه امشاج، این تعارف و شناخت همگانى، و این تألیف قلوب را ایجاد کند؟!

به همین دلیل است که آیات فوق این امور را از نشانه‏هاى عظمت و علم و

قدرت خدا مى‏شمرد.

این سخن را با حدیثى از پیغمبر اکرم که در زمینه اهتمام اسلام نسبت به روح اجتماعى بشر، وارد شده؛ پایان مى‏دهیم. فرمود:

«انَّ الْمُسْلِمَ اذا لَقِىَ أَخاهُ الْمُسْلِمَ فَأَخَذَ بِیَدِهِ تَحاتَتْ عَنْهُما ذُنُوْبُهما کَما تَتَحاتُ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرَةِ الْیابِسَة، فى یَوْمِ رِیْحٍ عاصِفٍ وَ (لا یَفْتَرِقانِ) الّا غُفِرَلَهُما ذُنُوْبُهُما وَلَوْکانَ مِثْلَ زَبَدِ الْبِحارِ!»: «هنگامى که مسلمان برادر مسلمانش را ملاقات کند، و دست او را بگیرد (و با محبت بفشارد) گناهان آن دو فرو مى‏ریزد، همانگونه که برگ درختان خشک در یکروز طوفانى؛ و آن دو از هم جدا نمى‏شوند مگر اینکه خداوند گناهان آنها را مى‏بخشد هرچند به اندازه کف‏هاى دریاها باشد!» (1)


1) طبرانى (بنابر نقل تفسیر فى ضلال، جلد 4، صفحه 57).