جانداران بر دو گونهاند: غالب آنها به صورت فردى زندگى مىکنند حتى صورت کوچک زندگى اجتماعى، یعنى زندگى خانوادگى در میان آنها نیست.
بعضى از آنها یک گام بیشتر گذارده و با جفت خود زندگى مشترکى دارند؛ ولى در این میان انواع کمى از حیوانات هستند که به صورت گروهى زندگى مىکنند؛ و بعضى از آنها نسبت به خود تمدّن پیشرفتهاى دارند؛ مانند: زنبوران عسل، مورچهها، موریانهها و بعضى دیگر از حیوانات.
ولى این گروه (حیوانات اجتماعى) نیز داراى دو نوع کمبودند: نخست اینکه هرگز گروههاى مختلف (مانند زنبوران دو تا چند کندو) ممکن نیست با هم زندگى مشترکى داشته باشند. دیگر اینکه زندگى اجتماعى آنها همواره به صورت یکنواخت است؛ یعنى زنبوران عسل امروز همانگونه زندگى مىکنند که در یک میلیون سال قبل زندگى داشتند.
تنها جاندارى که زندگى او به صورت دسته جمعى نامحدود و در حال پیشرفت و تکامل است نوع انسان مىباشد؛ و دلیل این وسعت و تحوّل حاکمیت علم و عقل بر زندگى اجتماعى او است.
در اینجا بحثهاى فراوانى است که اگر بخواهیم وارد آنها بشویم از شکل بحث تفسیرى خارج خواهیم شد. ولى یادآورى چند نکته لازم بنظر مىرسد:
1- سرچشمه تمایل انسان به زندگى اجتماعى چیست؟- در اینجا نظرات مختلفى است. آنچه صحیحتر به نظر مىرسد این است که مخلوطى است از انگیزههاى غریزى و عاطفى و فکرى. عقل مىگوید تکامل تنها در سایه زندگى دسته جمعى ممکن است خواه تکامل معنوى باشد یا مادى. زیرا بدیهى است اگر هر فرد یا هر خانواده جدا از دیگران زندگى کند؛ نه این علوم و دانشها پیدا مىشود، و نه این همه صنایع و اختراعات و اکتشافات. زیرا اینها همه با استفاده از تراکم نیروهاى فکرى و جسمانى حاصل شده؛ و هر نسل، تجارب خود را به نسلهاى دیگر منتقل ساخته، و از تراکم آنها این پدیدههاى بزرگ حاصل گردیده است.
از سوى دیگر، انسان انگیزهاى از درون خود و عواطفاش به سوى این زندگى مىیابد؛ از تنهایى رنج مىبرد، و از گفتگو و نشست و برخاست با یاران همدل بزرگترین لذّت را احساس مىکند. زندان مجرد براى او بزرگترین شکنجه است، و تجربه دانشمندان ثابت کرده که تنهایى اگر ادامه یابد در مدّت کوتاهى موجب اختلالات روانى مىشود. اینها نشان مىدهد قطع نظر از منافع زندگى گروهى، انسان طبعاً علاقهمند به آن است.
2- اسلام زندگى اجتماعى بشر را به عنوان یکى از مهمترین اصول شناخته، و نه تنها در روابط سیاسى و اقتصادى که حتى در مسأله عبادتها که رابطه خلق با خالق است آن را محترم شمرده، و براى عبادتهاى دسته جمعى (نماز جماعت، نماز جمعه و مراسم حج) ارزش بىنظیرى قائل شده است.
ترکیب نماز، و اذان و اقامه، همه دعوت به نماز دسته جمعى مىکند؛ و
ضمیرهاى جمع که در سوره حمد به کار رفته، و سلامى که در آخر نماز است، همه نشان مىدهد که نماز داراى روح اجتماعى است و انجام آن به صورت فرادى جنبه فرعى دارد.
در اسلام آنقدر به اجتماع و زندگى اجتماعى بشر اهمّیّت داده شده؛ که هرچه باعث اختلاف و پراکندگى است؛ (مانند: حسد، سخن چینى، غیبت، نفاق افکنى و …) از گناهان کبیره شمرده شده، و آنچه مایه صلح و صفا و اصطلاح میان مردم است؛ جزء برترین عبادات است.
3- تحقّق زندگى اجتماعى بشر مطلب سادهاى نیست؛ چرا که نیاز به تقسیم استعدادها، و جاذبههاى مختلف فکرى و جسمانى، و برنامهریزى دقیق، و تقسیم کار، و همچنین نیاز به هماهنگى و همدلى و الفت میان دلها دارد؛ و مطابق همان تعبیرى که در تفسیر آیات آورده شد؛ افراد بشر همچون آجرها و سنگها و قطعات مختلف یک ساختمان هستند که تا وسیله چسب و پیوند مؤثّر در میان آنها نباشد؛ ساختمان با شکوهى از آن تشکیل نمىشود. در اینجا دست قدرت خداوند به یارى نوع انسان آمده، و برنامهریزى دقیق را از نظر تألیف قلوب، و تقسیم استعدادهاى فکرى و جسمى و انواع ذوقها و هنرها کرده، و نوع انسان را از مواهب عظیمى بهرهمند نموده که بدون آن چرخهاى اجتماعى بشرى هرگز گردش نخواهد کرد؛ و مجموعه این امور است که گاهى از آن به روح اجتماع، تعبیر مىشود؛ وگرنه مىدانیم اجتماع روح خاصّى غیر از آنچه گفته شد، ندارد.
راستى چه کسى این روح اجتماعى را با تمام ویژگىهایش براى حرکت دادن انسان در مسیر تکامل ایجاد کرده است؟ آیا طبیعت کور و کر و فاقد عقل و شعور مىتواند این برنامهریزى، این مودّت و رحمت، این سکینه و آرامش، این نطفه امشاج، این تعارف و شناخت همگانى، و این تألیف قلوب را ایجاد کند؟!
به همین دلیل است که آیات فوق این امور را از نشانههاى عظمت و علم و
قدرت خدا مىشمرد.
این سخن را با حدیثى از پیغمبر اکرم که در زمینه اهتمام اسلام نسبت به روح اجتماعى بشر، وارد شده؛ پایان مىدهیم. فرمود:
«انَّ الْمُسْلِمَ اذا لَقِىَ أَخاهُ الْمُسْلِمَ فَأَخَذَ بِیَدِهِ تَحاتَتْ عَنْهُما ذُنُوْبُهما کَما تَتَحاتُ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرَةِ الْیابِسَة، فى یَوْمِ رِیْحٍ عاصِفٍ وَ (لا یَفْتَرِقانِ) الّا غُفِرَلَهُما ذُنُوْبُهُما وَلَوْکانَ مِثْلَ زَبَدِ الْبِحارِ!»: «هنگامى که مسلمان برادر مسلمانش را ملاقات کند، و دست او را بگیرد (و با محبت بفشارد) گناهان آن دو فرو مىریزد، همانگونه که برگ درختان خشک در یکروز طوفانى؛ و آن دو از هم جدا نمىشوند مگر اینکه خداوند گناهان آنها را مىبخشد هرچند به اندازه کفهاى دریاها باشد!» (1)
1) طبرانى (بنابر نقل تفسیر فى ضلال، جلد 4، صفحه 57).