انسان با غرایز و تمایلات گوناگونى آفریده شده است، و در حقیقت معجونى است از کششهاى متضاد و ناهماهنگ.
در نهاد انسان، کششهاى مختلف و متضادى وجود دارد، از یک طرف در نهاد وى «حق طلبى«، «حقیقت جویى«، «عدالت خواهى«، «آرمانگرایى» نهفته، و از طرف دیگر در او کششهایى مانند «خودخواهى«، «سود جویى«، «مقام پرستى«، «ثروت اندوزى» و «شهرت خواهى» وجود دارد که قسم نخست از این کششها از روح ملکوتى و فطرت بالاى او سرچشمه گرفته، و قسم دیگر از غریزهى مادون آن، این غرایز که ضامن بقاى انسان و سرچشمهى هر نوع تحرک و جنبش حیاتى او هستند، آن چنان در روان آدمى عمق و ریشه دارند که گاهى سرنوشت او را به دست گرفته و خط مشى زندگى او را تعیین مىنمایند و با قدرت و سرکشى خیره کنندهاى از نفوذ و بینایى عقل کاسته و آن را محدود مىسازد.
اسلام نسبت به همه غرایز از دیدهى احترام مىنگرد، زیرا همهى آنها را در شکوفایى وجود انسان مؤثر مىداند چه این که اگر برخى سرکوب شود و برخى دیگر پرورش داده شود انسان به کمال خویش نمىرسد.
اگر حس خداگرایى حس عدالت و دادگرى و یا تمایل کمک به هم نوعان و افتادگان مایهى کمال است، حب ذات و اعمال خشم و شهوت نیز از پایههاى زندگى انسان به شمار مىرود و انسان خالى از این کششها، انسان رهایى مىشود که یا در گوشه عزلت جان به جان آفرین مىسپارد و یا طعمه گرگان مىگردد.
روى این اساس باید عبادت و پرستش حق، با کار و کوشش براى دنیا توأم باشد تا بشر بتواند از بهرهگیرى از هر دو غریزه به کمال مطلوب برسد. اگر اسلام به اصول زناشویى دعوت کرده لکن آن را در قالب عفت به رسمیت شناخته و از هر نوع افراط و تفریط در اعمال شهوت منع کرده است.