شنیدن واژهى آزمون دینى براى ما خاوریان، دور از شگفت نیست؛ زیرا ما این واژه را در زیر و رو کردن مسائل مادى و پدیدههاى طبیعى، به کار مىبریم. مثلا آنگاه که بخواهیم از ویژگى «فلز» در گرما و یا از اثر دارو دربارهى بیمارى خاصى، اطلاعى به دست آوریم، مىگوییم: آزمون ثابت کرده است که «فلز در گرما منبسط مىشود» و یا «فلان گیاه آرامش بخش است» و یا «آنتى بیوتیک کشندهى میکروب مىباشد«. ولى هرگز در مورد تحقیق از «دین» آن هم به معنى «خدا«، واژهى آزمون به کار نمىبریم؛ زیرا معنى ندارد که موجود برتر از ماده، در قلمرو آزمون قرار گیرد.
لکن از روزى که ابزار تحقیق در غرب دگرگون گردید، و تجربه و آزمون، جاى برهان را گرفت، و دانشمندان غربى، آن را درمان هر دردى دانستند، گروهى از آنان در این صدد برآمدند که گره مسائل ماوراى طبیعت را نیز از این راه بگشایند، و با آزمونهاى مختلف در این مورد، نفیا و یا اثباتا اظهار نظر کنند و در نتیجه از این راه قدرت تجربه را حتى در مسائل بیرون از ماده نیز ثابت نمایند.
علت دیگر این گرایش این است که «هیوم» و پس از او «کانت» مدعى شدند که وجود صانع دلیل منطقى و عقلى ندارد، و برهانهاى «امکان و وجوب» و «نظم» مخدوش و یا مردود است. وقتى موج نقد آنان به مجامع کلامى و فلسفى رسید، برخى تحت تأثیر سخنان آنان قرار گرفته، تصور کردند که مسئلهى دیندارى جنبهى عقلانى ندارد و سرانجام از طریق تجربهى دینى وارد شده و از این طریق از تنگناى
الحاد بیرون آمدند.
براى تجربهى دینى تفسیرهاى گوناگونى ارایه گردیده که در این مقال کوتاه به بیان برخى از آنها و سپس تحلیل آن مىپردازیم.