»آزاد» در زبان فارسى، غالبا در مقابل «بنده» به کار مىرود، در لغتنامهى دهخدا آمده است: آزاد: آنکه بنده نباشد، حرّ، ضد بنده، مسعود سعد مىگوید:
بزرگ جشن است امروز مُلک را مَلِکا که شادمان است این بنده و آزاد
شاعر دیگرى مىگوید:
ز بس جود او خلق را بنده کرد
به جز سرو و سوسن، کس آزاد نیست
باید گفت: معنى لغوى آزاد گستردهتر از آن است که در بیان فوق آمده است، و آزاد در مقابل بنده، یکى از مصادیق آن معنى گسترده است، و لذا افرادى را که به نظام، و قیود و آداب سپاهیان و سایر ارباب مناصب مقیّد نباشند، آزاد مىنامند.
از این بیان مىتوان نتیجه گرفت که «آزاد» به معنى رها از قید و «آزادى«، رهایى از هر نوع یا برخى التزامها و قیود است.
آنچه مهم است، تبیین معنى اصطلاحى واژهى آزادى، در مکاتب مختلف سیاسى است. پیش از آنکه به برخى از تعریفها بپردازیم، دو نکته را یادآور مىشویم:
1. آزادى در نقاط شیوع بردگى، در مقابل آن به کار مىرفت، یعنى قدرتهاى بشرى، انسانهاى ضعیف و ناتوان را از خانه و کاشانهى خود به اسارت گرفته و بندهى خود مىساختند، و از آنان به مقدار توان کار کشیده و به مقدار نیاز ابتدایى، غذا مىدادند.
در یونان باستان، واژهى آزادى، بر همین محور دور مىزد، بردگى ضدّ آزادى، و آزادى نقطهى مقابل آن بود، ولى بر اثر مرور زمان، واژهى آزادى، مفهوم وسیعترى براى خود پیدا کرد تا آنجا که در مکاتب غربى امروز، مسألهى آزادى عقیده، آزادى بیان، آزادى سرنوشت، و غیره مطرح شده، و مکتبى را پدید آورده است.
2. واژهى آزادى از مفاهیم اضافى است و در واقعیت آن نوعى نسبت نهفته است.
درست مانند مفهوم «فوق» و «تحت» است که در واقعیت آن نوعى نسبت به دیگرى وجود دارد، مثلا طبقهى دوم در یک ساختمان چند طبقهاى، نسبت به طبقهى زیرین، فوق و نسبت به طبقهى بالاتر، تحت نامیده مىشود، و لذا در فلسفهى اسلامى، این نوع مفاهیم را مفاهیم نسبى (ذات الاضافه) مىنامند که در واقعیت آن نوعى انتساب به غیر، نهفته است.
در واقعیت آزادى نیز عین این اضافه و نسبت، نهفته است، زیرا جویندهى آزادى، از چیزى گریزان و به چیز دیگرى پناه مىبرد. مثلا فرض کنید انسانى را براى پرداخت جریمههاى بىجهت مجبور مىکنند، او پیوسته جویاى فرار از این زندگى پرفشار، به سوى زندگى دور از الزام و اختناق مىباشد، و در اصطلاح به بخش نخست (آزادى از چیزى) آزادى سلبى و به بخش دوم (انتقال به چیزى) آزادى ایجابى مىنامند.
بنابراین، در هر آزادى باید دو طرف ملاحظه شود، مثلا اگر انسانى از چیزى بگریزد، ولى نداند که دنبال چه چیزى است، در اینجا حقیقت آزادى جزء سلبى را دارا است ولى فاقد جنبهى ایجابى است. همچنین هرگاه به دنبال حالت جدید دوم باشد، بدون اینکه در آن نسبت به حالت نخست نفرتى باشد، در این مورد واقعیت آزادى فاقد جزء سلبى است.