جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آزادى در خدمت انسان یا انسان در خدمت آزادى است؟

زمان مطالعه: 2 دقیقه

آیا نعمت ارزش‌مندى به نام «آزادى» براى انسان آفریده شده، و تا آنجا که به سعادت و خوشبختى او ضرر نزند، در خدمت او باشد، یا این‌که انسان با عظمت، براى آزادى آفریده شده، و به تعبیر دیگر، انسان تابع آزادى است و نباید از آن سرپیچى کند.

معنى نظریه نخست این است که انسان که گل سرسبد خلقت است باید از تمام مواهب که در طریق تکامل و خوشبختى او است، بهره بگیرد، در این صورت، آزادى بسان دیگر مواهب باید در خدمت انسان باشد و اگر روزى آزادى همانند دیگر نعمت‌هاى الهى، سعادت جسمى و روانى او را به خطر انداخت، باید او را محدود ساخت، مثلا انسان به وسیله خوردنى‌ها و نوشیدنى زنده است، باید از خوردنى‌ها و نوشیدنى‌ها در جهت رفع نیاز و سعادت خود بهره بگیرد، ولى اسراف و زیاده‌روى، مایه بدبختى او است، از این‌رو باید از آن پرهیز نماید، و به همین شیوه است «موهبت آزادى«.

در نظریه‌ى دوم، انسان بنده آزادى و مقهور او مى‌باشد، این نوع آزادى به

صورت ظاهر آزادى است و در واقع نوعى بندگى است که «من» واقعى، اسیر گرایش‌هاى پایین و پست مى‌شود و نمى‌تواند خود را از بند رها سازد.

آزادى که امروزه زبانزد افراد جوان و ناپخته است، جز بندگى شهوت، و گرایش‌هاى پست، چیز دیگرى نیست.

»ویل دورانت» نویسنده کتاب «لذات فلسفه» با شناختى که از جوامع غربى دارد، در این مورد چنین مى‌گوید:

»واضح است که اگر امریکایى از «نبودن آزادى» شکایت کند مقصودش آزادى معده است نه آزادى فکر؛ چندسال پیش در یکى از جلسات، اتحادیه‌ى کارگران امریکایى تهدید به انقلاب کردند، امّا نه براى باز بودن و زیادى وقت کار کارگاه‌ها بلکه براى بسته بودن میخانه‌ها«.

»آزادیخواهى بزرگ در امریکا محدود به این شده است که شراب را اوّلین واجبات یک مرد و وسعت نظر را اوّلین واجبات یک زن بدانند«.

»چه اهمیتى دارد که نزدیک بود یک مهاجر لهستانى را در دادگاه «ماساچوست» محکوم به اعدام کند براى آن‌که در ایمان کهنه‌اى شک آورده بود یا آن که در پنسیلوانیا قواى دولتى از یک اجتماع صلح‌جویانه جلوگیرى کردند؟ یا آن‌که متدینین براى آرام ساختن وحشت پیرى با ایمان، کودکانه همه‌جا پیشنهاد مى‌کنند که زیست‌شناسى غیر قانونى شمرده شود و عقاید داروین با رأى قوه‌ى مقننه رد گردد؟ اگر در شرابخوارى آزادى هست از دست رفتن آزادى فکر چه باک! به جاى آن‌که بگویند اوّل زندگى و بعد فلسفه، مى‌گویند اوّل شراب و بعد فلسفه«.

»قانون، آزادى را از دست ما نگرفته است بلکه فکر کند و از کار افتاده‌ى ما، موجب از دست رفتن آزادى مى‌گردد؛ تربیت یکسان و قدرت روزافزون تمایلات عامه در یک توده‌ى رو به افزایش، شخصیت و صفات بارزه و فکر آزاد را از دست ما مى‌گیرد؛ هرچه عوام افزونتر مى‌شوند فرد و خواص از میان مى‌روند. سهولت ارتباطات تقلید و پیروى را آسان مى‌سازد و ما به سرعت شبیه هم مى‌شویم. همه

آشکارا از یکسانى در لباس و آداب و اخلاق و تزئینات داخلى خانه و مهمانخانه و از یکسانى در تفکر و تعقل خوشحالیم؛ شاید آزادى اخلاقى ما هم نوعى تقلید باشد و ویسکى هم مانند شهوت‌پرستى باشد که بى‌آن، کسى را مرد نتوان گفت.(1)

»این گروه، که آزادى را در معده و نظایر آن خلاصه مى‌کنند، آزادى را اصل تلقى کرده و مدعى هستند که همه‌چیز باید از مسیر خودمختارى او صورت پذیرد، در حالى‌که اصالت از آن انسان است و باید «خودمختارى» در خدمت او باشد.


1) لذات فلسفه، ص 316، چاپ هشتم.